مهارتهایغایب
چیستی «فلسفه برای کودکان» در گفتوگو با دکتر روحاهلل کریمی نظامآموزشیمامهارتهای«زندگی»،«تفکرورزی»و«گفتوگو»رابهکودکانآموزشنمیدهد
در اواخر ســـال 1960 وقتی متیو لیپمن، استاد فلســـفه دانشگاه کلمبیا، متوجه شد که دانشـــجویانش فاقد قدرت استدالل و قضاوت هســـتند، به این نتیجه رسید که تقویت «قدرت تفکـــر» را باید از همـــان کودکی کلید زد. بنابراین در ســـال 1974 مؤسســـه IAPC را با عنوان «مؤسسه بسط و ترویج فلسفه برای کودکان» تأسیس کرد اما در کشـــور ما، این گرایش از فلسفه، نخستینبار در سال 1373 توسط بنیاد حکمت اسالمی صدرا تأسیس شد و در سال 1386 به طور رسمی گروهی با عنوا ِن «فلسفه برای کودکان» در پژوهشگاه علومانسانی و مطالعات فرهنگی کار خود را آغاز کرد. «فلسفه برای کودکان» بتازگی بهعنوان یک رشته دانشگاهی تأیید شده است اما هنوز در هیچ یک از دانشگاههای کشور تدریس نمیشود. در روز جهانی کودک، موضوع چیســـتی «فلسفه برای کودکان» را با دکتر روحاهلل کریمی، دکترای فلسفه عصر جدید و عضو گروه «فلسفه برای کودکان» پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به بحث گذاشتیم که در ادامه میخوانید: ■ همانطـــور کـــه در اهـــداف «فلســـفه برای کودکان» آمده اســـت، اهالی آن میکوشند تا «پرسیدن» و «فلسفیدن» را بـــه کـــودکان آمـــوزش دهنـــد؛ البته هدف آنان انتقال آرا و عقاید فلسفی به کودکان نیست. اما چرا «تفکرورزی در کودکان» چنین پررنـــگ به موضوعی مطالعاتی برای اهالی فلسفه بدل شد؟
ســــه دســــته نیاز در نظام آموزشی ما باعث شد تا «فلسفه برای کودکان» مورد توجه کارشناســــان این حوزه قــــرار گیرد؛ دســــته نخســــت، آنچه بایــــد در آموزش و پرورش میبود و نیســــت. دســــته دوم، آنچه در نظام آموزشی وجود دارد اما به شــــکلی بیکیفیت ارائه میشــــود و سوم؛ آنچه نباید باشد و هست.
در خصوص دسته نخست، میتوان بـــه مهارتهایـــی همچـــون «مهـــارت تفکر» اشـــاره کرد که خود شـــامل تفکر نقادانه، خالقانه و مراقبتی - مسئوالنه اســـت. همچنین مهارتهـــای ارتباط و گفتوگو، مهارتهـــای زندگی، اخالقی زیستن، پرسشـــگری، همدلی با دیگران (از چشـــمانداز دیگـــران بـــه موضـــوع نگریستن)، کار گروهی، انعطافپذیری، تحلیـــل ...و از جمله مهارتهای غایب در نظام آموزشی ما برای کودکان است.
دسته دوم، دربردارنده اموری است کـــه ســـطحی از آن در نظـــام آموزشـــی برای کودکان وجـــود دارد اما آنچنان که باید با کیفیت نیست؛ مثل یادگیری. به نظر میرسد که یادگیری در مدارس ما از عمـــق چندانی برخوردار نیســـت و با زندگی کـــودکان در پیونـــد و ارتباط قرار نمیگیرد بـــه طوری که گویـــی آنچه در مدرسه آموزش داده میشود کاربستی در زندگی عینی و عملی آنان ندارد.
اما در خصوص دســـته ســـوم؛ یعنی مواردی که نباید باشد و هست میتوان بـــه پـــرورش روباتگونه کودکان اشـــاره کرد چنانکه مدرســـهها گاه کودکان را به کاال و روبات تقلیل میدهند. همچنین جنســـیتگرایی و میل شدید به سرعت گرفتن بـــه بهای از دســـت دادن عمق، میل شـــدید به جزئیـــات و غفلت از کل و ایـــن نگرش کـــه دیگران همـــه چیز را گفتنـــد و ما باید فقـــط آن یافتهها را یاد بگیریم، از اموری هســـتند که در فضای آموزشی ما وجود دارد و نباید باشد.
بـــر ایـــن اســـاس و بـــا توجـــه بـــه تقســـیمبندی کـــه ارائه شـــد، معتقدم فلســـفه برای کودکان بهعنوان یک نیاز مطرح شـــد تا بتواند خألها و اشـــکاالت آموزش برای کودکان را تصحیح کند. ■ چـــرا اساســـاً بایـــد فلســـفیدن را بـــه کودکان آموخت؟
تأکیـــد من بـــر این امـــر، بـــر ادعای بزرگ برنامه «فلســـفه بـــرای کودکان» برمیگـــردد. «فلســـفه برای کـــودکان» معتقد اســـت که فلســـفه باید در قلب آموزش باشـــد. همانطور که دانشـــگاه بدون فلســـفه چند کالج بیروح است، آموزش بدون فلســـفه نیز یک آموزش بیروح اســـت کـــه طـــی آن دانشها به جزیرههایـــی میمانند که مجـــزا از هم عمـــل میکننـــد. در ایـــن فضـــا، آنچـــه میتواند دانشها را بهم ربط داده و به تجربیات و زندگی معنا ببخشد، همواره فلســـفه بـــوده اســـت. بـــر این اســـاس، وارد کردن فلســـفه به برنامه آموزشـــی مدارس مهمترین کاری است که نظام آموزشی ما بشدت به آن نیازمند است. ■ فلسفه چطور میتواند نظام آموزشی کودکان را تصحیح کند؟
کمترین کار فلســـفه «ســـاختن تفکر منظـــم و پایدار» اســـت که پیششـــرط ســـاختن یک دنیای بهتر است. فلسفه همیشـــه در تاریخ به نوعـــی فکر کردن بـــه تفکر بـــوده اســـت و اگـــر میگوییم فلســـفه باید وارد آموزش شـــود، به این معنا اســـت که کـــودکان بتوانند به روند یادگیـــری و تفکر خود از بـــاال نگاه کرده و به آن بیندیشـــند و بـــه تعبیری همان اتفاقـــی را که در تاریخ فلســـفه رخ داده است در آموزش آنان بازسازی کنیم.
در تاریـــخ فلســـفه مـــا همـــواره بـــا اساســـیترین پرسشهای بشـــر مواجه بودهایـــم. اینهـــا پرســـشهایی اســـت کـــه همـــواره کـــودکان میپرســـند و مـــا نمیتوانیم به آنها پاسخهای دمدستی ارائه کنیم. آنان حق دارند در خصوص پرســـشهای اساســـی فکـــر و گفتوگو کنند.
هـــر انســـانی تجربیاتـــی دارد و باید ضمن ربـــط دادن این تجربیات به هم، آنهـــا را در مقوالت و طبقاتی از واژههای انتزاعـــی قرار دهـــد. بـــا «معنادهی به تجربیـــات»، کودکان نه تنهـــا میتوانند واژههـــای انتزاعـــی را درک کنند بلکه از آنجایی که تفکر انتزاعی و انضمامی در تفکر عینی همواره تنیده شـــده، فلسفه بـــه آنان کمـــک میکند تا بـــه تجربیات عینیشان معنا دهند.
کودک بایـــد بتواند از آنچه یاد گرفته در زندگی خود بهره ببرد. چنین شعاری محقق نخواهد شد، مگر آنکه ما کودک را بـــه مهارتهـــای تفکر مجهـــز کنیم، پیششرط این مهم «گفتوگو» است. ادعای برنامه «فلســـفه بـــرای کودکان» این است که «تفکر» در دل «گفتوگو» بـــه وجود میآیـــد و در واقـــع، گفتوگو همان تفکر با صدای بلند است.
همچنیـــن، فلســـفه بـــرای کـــودکان شـــرایطی را فراهم میکنـــد که به جای آنکـــه کـــودکان فراگیرندگانـــی منفعل باشـــند، خود بـــه اندیشـــمندانی فعال بدل شـــوند که برای خود فکر میکنند. بـــه جـــای آنکـــه گردآورنـــده اطالعات باشند، کاشف شوند و به جای اینکه کاال و وسیله باشند به انسانهای ارزشمند و مهم بدل شوند.
یکی از جدیترین پرســـشهایی که اغلب از ســـوی کودکان مطرح میشود مرز میان علوم اســـت؛ برای مثال وقتی معلم از قانـــون نیوتن صحبت میکند در ذهـــن کـــودک ایـــن پرســـش مطرح میشـــود کـــه «قانـــون» در فیزیـــک بـــا «قانـــون» در اجتماع چـــه تفاوتی دارد. واقعیت این اســـت که هر رشته علمی مطالـــب بحثانگیـــزی دارد و اینهـــا همیشـــه در تاریخ فلســـفه مطرح بوده و به تعبیری کار فلســـفه حرکت در مرز این علوم است. ■ بـــا توجه به یک دهـــه فعالیت جدی گروه «فلســـفه برای کودکان» در کشور، برونـــداد ایـــن فعالیتها را کجـــا باید دید؟ و چقدر در این زمینه توانســـتهایم موفق عمل کنیم؟
در خصـــوص برونـــداد میتـــوان بـــه تغییرات مثبتـــی کـــه در کتابهای مـــدارس رخ داده و تغییـــر شـــیوههای آموزشـــی اشـــاره کرد، امـــا واقعیت این اســـت کـــه نظـــام آموزشـــی مـــا کارایی چندانـــی نـــدارد و مادامـــی کـــه چنین وضعیتـــی حاکـــم باشـــد معنایش این اســـت کـــه «فلســـفه بـــرای کـــودکان» نتوانســـته اهـــداف خـــود را محقق کند. معتقدم گروه «فلسفه برای کودکان» با وجود تالشهای بســـیار و عملکردهای مثبت آن، نتوانســـته چنان کـــه باید در نظام آمـــوزش و پرورش مـــا اثرگذاری رضایتبخشی داشته باشد.