Iran Newspaper

ستیز همزمان با سلطه بیگانه و استبداد پهلوی

- حمیدرضا محمدی روزنامهنگا­ر

ایــرج افشــار دربــارهاش مینویســد کــه «مجلــس تدریــس او آنقــدر کــه از دانشــجویا­نش شــنيدم جــذاب بــود. میبایســت چنيــن باشــد زیــرا خوشصحبــت و نکتهپــردا­ز و مناســبیاب بــود. اســتوار و متيــن ســخن میگفت. توانایی آن داشــت که مطالب تاریخی را به چاشنی ذوق و حکایت و شــعر بيارایــد و غوامض و مشــکالت لغوی و ادبی را در متون تاریخی روشــن کند به طوری که بر دانشــجو مطلبی پوشيده نمانــد.» و ایــن همه، درباره دوســت 50 ســاله اش، «عباس زریــاب خویی» 20( مــرداد ۸۹21 / ۴1 بهمــن )1373 بود. او کــه هم حــوزوی بود و هم دانشــگاهی و از نــگاه برخی جمع اضداد و از دیدگاه بعضی دیگر جميع ابعاد. درباره او بسيار گفتهاند و نوشــتهاند. اما او در «زندگانی من» به نکاتی اشاره دارد که از زبان خود او شاید جالب توجه باشد و در این ميان، جز خاطرات شخصیاش و ذکر آنچه بر او رفته است، تقارن حيات او با نقاط عطف تاریخ معاصر ایران مهم است.

1-سالهای پس از جنگ جهانی اول و پایان قاجار، ایران در آتش دســت اندازیهــا­ی بيگانگان میسوخت:«ســال تولد من[02 مرداد ۸۹21] و سالهای کودکی من، سالهای پرآشــوبی در تاریخ مملکت ما و بخصوص در شــهر خوی بــود» و آنچــه او منظــور دارد، آن زمانی اســت کــه روسها به ســبب مقاصد استثماری و استعماریشا­ن، در شمال و شــمال غرب ایران مقيم شــده بودند. دورانی که صعوبت آن، تا هميشه در خاطرش مانده بود: «من و همساالن من در ميان این خاطرههــای دردناک و طغيان این تعصبات قومی و دینی و اجتماعی بزرگ میشــدیم. نبودن امنيت سياسی، آشفتگی و نداشتن امنيت اجتماعی، بیاعتمادی و همکاری نکردن را در ميان مردم به وجود آورده بود. فقر و مــرض و بيــم از آینده، مســائل عمومی مردم بود.» و جز این، او از «شورش کردها و اسمعيل آغا سميتقو» یاد میکند و «در آن ســالها وقایع وحشــتآوری در خوی و در شــهرهای مجــاور اتفاق میافتــاد [که] شــهرهای خــوی و ســلماس و اُْروميه را به کانــون ناامنی و قتــل و آتش بدل ســاخته بود.»

2-اما او، پهلوی اول را «یک حکومت پليسی» توصيف میکنــد کــه جوانــیاش در آن روزگار ســپری شــده اســت. دورهای کــه اگرچــه «دســتگاه دولتــی بهطــور منظــم کار میکرد و مردم بدون اعتراض بهکار خود مشغول بودند» امــا بواقــع، از آن منزجــز و متنفــر بودند: «روشــنفکرا­ن که عده ایشــان بســيار معدود بود از نبــودن آزادی فکر و قلم میناليدنــ­د ولی این امر برای تــوده عظيم مردم اهميتی چنــدان نداشــت یــا اصــالً اهميــت نداشــت.» زیــرا تصور عمومــی آن بــود کــه هــدف حکومــت، «هدم بنيــان دین اســالم» اســت و بــه هميــن ســبب، بــه آن، بغــض و کينه داشــتند: «در حقيقت این مسأله اساســی نداشت. دولت و حکومــت نمیتوانســ­ت با دین مخالف باشــد ولی چون ســاده اندیــش بود و خيال میکرد که مثــالً عزاداری علنی برای حضرت سيدالشــهد­ا مخالف تمدن اروپایی است از آن جلوگيری میکرد.» و حتی درباره حجاب هم نوشــت: «کشــف حجاب که از ســال 1314 معمول شد بر این پندار دامــن زد. دولــت بــه جای آنکه مســأله کشــف حجــاب را امــری خصوصی اعــالم کند و آن را امــری اختياری بداند، امری الزامی دانســت» و به اعتقــاد او، همين هم، عاملی شــد که در شهریور ،1320 سقوط رضاشــاه چنان موجی از شــادمانی در ميــان مردم ایجــاد کند که به اشــغال وطن، وقعــی ننهند. با این حــال در فرازی دیگر تصریح میکند: «متجــددان بهســادگی گمان میکردند که این تشــکيالت و تغييــر لبــاس و آزادی ظاهــری زنــان، ایــران را همتــراز مغــرب زمين خواهد ســاخت. قدیمیها ســخت قشــری و متعصــب بودند و میپنداشــت­ند با تغيير لبــاس، مردم یکپارچــه از دیــن خود دســت برخواهند داشــت و کشــف حجاب مخصوصاً فساد زندگی اجتماعی را در پی خواهد داشــت. هــر دو طایفه ســاده اندیش بودنــد، تغيير لباس نــه دین مردم را تغيير میداد و نه مغز مــردم را.» زریاب خویــی، حتــی اگرچــه از مســتحدثات­ی چــون راه و راهآهن، دانشــگاه و مــدارس نویــن، ثبــت احوال و امــالک و حتی خدمــت وظيفــه قدردانی میکند اما خاطرنشان میسازد که «بازی کــردن با روح و اعتقادات عميق مردم کار شوخی نيست... سهل است که بسياری از ایشان در اثر القائات و تلقينات بد معتقد شــدند کهًاین کارها به دســتور خارجيان و مخصوصا انگليسیها بوده است.»

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran