Iran Newspaper

زیبا بود

-

-1 ورزش کــردن را دیگــر تقریباً ترک کــردهام. البته هنگام ترکش، اعتراف میکنم که نه توی کمپ بســتری شــدم، نه یکدانــه خمیازه کشــیدم. فقط یاد دو نفــر افتادم که راحت ترکــش کنــم. یکــی آسیدحســن رزاز کــه عاشــقش بــودم و ورزش در ایــران فقط با او معنی داشــت که آنهم در ســال 1320 - پیــش از زایــش من- مرده بود و مــن میگفتم در مملکتی که یکدانه سیدحســن نداشــته باشــد همانا چایی خوردن بهتر از سیگار کشیدن و ورزش کردن است. دیگری آقــای شاهحســینی اولیــن رئیــس ورزش در دوران پیروزی انقــالب کــه مــن آنقــدر پاکیزگــی درون و خوشمحضــری و انصــاف و فیرپلیاش را دوســت داشــتم که فکــر کردم با ایــن رؤســای بدریختــی کــه در هرمهــای مدیریتــی ورزش ایــن دهههای اخیر نشســتهاند همانا ســیگار کشــیدن بهتر از چایــی خــوردن و ورزش کردن اســت. عین این اســت که آدم دوران اوج داریــوش رفیعــی و بنــان و ربابــه مراداُوای بادکوبــها­ی و رشــید بهبــوداُف را ببینــد بعــد بگویــد چرا با وجــود ســلطه تتلوهــا بایــد تــوی گرمابــه دیلینگدیلی­نگ کنــد و گوش کاشــیهای حمــوم را ببرد؟ تأییــد میکنید که مــن بــا ایــن افــکار شلمشــوربا­ییام، دیگر رســماً از دســت رفتهام و نمیتوانم ورزشــکار موفقی باشم؟ خب چرا توی امینآبــاد بســتریام نمیکنیــد کــه یــک تــوپ تخممرغی پینگپنــگ بدهیــد دســتم، بــا یک راکــت تنیس یــا چوب بیســبال، کــه بــا ســایهام بــازی کنــم و ســرانه ورزشــکارا­ن مملکــت برود بــاال؟ همیــن کاری کــه ســردمدارا­ن ورزش مــا در این دهههــا کردهاند و تمــام ترککننــدگ­ان کمپها را اضافــه کردهانــد بــه آمــار اَبرقهرمانهـ­ـا و کلــی هــم سوســکه پیــدا کردهاند البته. من جیگرشــونو بخــورم الهی. با طحالشون. -2 وقتی مربی فوتبال دهداری باشــد و نویســندها­ش آقای مهــدی ُدّری و کشــتیگیرش غالمرضــا تختــی و مدیــرش آقاجبــار و بوقچیاش ممدبوقی و عکاســش باقر زرافشــان و تدارکاتچــ­یاش طفلکــی هژبــر و تماشــاگر سکونشــینش ســهراب سپهری و ســاموئل خاچپکیان و هوشــنگ ابتهاج و فرهــاد مهراد باشــند، خب عمه عمله من هم ورزشــکار میشــود دیگــر. اصــالً بگــو دویســت تا شــنا بروم مــیروم. اصــالً بگو ســیصدبار حریفت را قفلقیصر کــن میکنم اما وقتی تماشــاگرش این لیدرها باشــند و ورزشینویسـ­ـیاش در ایــن بچههــای امــروز خالصــه شــود اجــازه بدهیــد من همچنــان زیرزیرکــی به گــور عمه عملهام بخنــدم و همان چایــیام را هورتــی ســر بکشــم و پاپیــروسا­م را دود کنم و توی خرپشتههای ســاکت جهان فقط بخوابم. چرا مزاحم خوابم میشوید؟ -3 یک آقابیوک جدیکار نشانم دهید که شاه پای راستش را قفــل کرده باشــد و او با کارگری در کارخانه چیتســازی، نــان شــرافتش را بخورد و ظهرها با دوچرخه فکســتنیاش از چیتســازی رکاب بزنــد تــا امجدیــه و بعــد از تمریــن هــم یکســاعت خــودش تنهایــی توی خاموشــی ورزشــگاه تمرینشــوت کنــد و هنگام بازیهــای تیم ملــی عیالش را بفرســتد خانــه پدرخانمشای­نها کــه تو یک مــاه از من دور باش تا کامل تمرکز کنم در فوتبال و استراحت و اینچیزها و ســربزنگاه جلــوی تماشــاگرا­ن شــرمنده نباشــم. شــما یــک بیوکآقــا نشــان بدهید و مــن بگویم کــه ورزش برای ســالمتی، مضر اســت یا مفید! شــما یک صدقیانی افندی نشــان بدهیــد. یــک عبــاس ســیاه. یــک آســیدمحمد­علی تختحوضی که جوان را توی کوچه پیدا کند ببرد توی گود، یکجــوری آدمش کند کــه آدم بگوید اگر مرشــد تویی، پس این مدرســهفوت­بالها جالدند و شــمرند و خولیاند که روح کودک را میکشند با پول بابایش. -4 اگــر کشــتیگیر مرادعلــی شیرانیاســ­ت کــه شــب دوم خرداد 1361 در حملهای برای بازپس گرفتن خرمشــهر در خونش غلتید و االن 36 ســال اســت سوار ویلچر است و در نمازشبهایش برای پروین اعتصامی و بنان و اخوان ثالث و شــریعتی و کیاک، نماز هدیه میخواند... اگر کشــتیگیر، مراد اســت که آن شب حمله، کف دست و صورتش را حنا بسته بود که اگر شهید شد و دشمن باالی جنازهاش رسید، رنگــش بــه رنــگ میــت و مهتابی نباشــد بلکه زیبا باشــد و دشــمن بفهمد کــه او در عمرش هرگز از مرگ نهراســیده اســت که مــن اینچنیــن و اکنــون از زندگی. مــن اینچنین و اکنون از زندگی. من اینچنین و اکنون از زندگی.

 ??  ?? روزنامهنگا­ر
روزنامهنگا­ر

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran