Iran Newspaper

مثل پراید وقتی در سرباالیی به نفسنفس میافتد

-

ساعتها پشت میز کار نشستن و خبرها را مرور کردن و نوشتن، ساعتها در کافه قهوه نوشیدن و سیگار کشیدن و حرف زدن، ساعتها در خانه ولو شدن و کتاب خواندن و تماشا کردن تلویزیون و فیلم دیدن مجالی برای راه رفتن باقی نمیگذارد. تاکسی های اینترنتی به کمک آمدهاند تا همان چند دقیقه قدم زدن تا رســیدن به ایســتگاه یا سر کوچه هم به صفر برسد. چنین میشود که شمار قدم زدنها در روز به کمترین میزان خود میرسد و گاهی که گامشمار گوشیات را چک میکنی میبینی که در بیست و چهار ساعت گذشته حتی صد قدم هم برنداشتهای. میانســالی عددی میان ســی و چهل ســالگی نیست، همان ســاعت و روز و ماهی است که میبینی پنج دقیقه ایســتادن در انتظار خســتهات میکند و با چشــمهایت بهدنبال اولین صندلی خالی میگردی و اگر از بد حادثه آسانسور خراب شود و مجبور شوی از پله بروی مثل پراید در سرباالییها به نفسنفس میافتــی. یــادت نمیآید آخرین بار که نیم ســاعت بیوقفه راه رفتی یا آخرین بــار که ورزش کردی کی بوده است. یادت نمیآید چون آدمی که سیگار میکشد و راه نمیرود کمکم آنقدر کند میشود که راه رفتن برایش شبیه کوه کندن میشود و حجم ریههایش آنقدر کم میشود که نیازی به هوای تازه و نفس عمیق پیدا نمیکند. سبک زندگیاش را بهگونهای تنظیم میکند که به کمترین زمان ایستادن و راه رفتن نیاز داشته باشد. برای مسیرهای کوتاه کوتاه تاکسی میگیرد، برای مسیرهای نیمه بلند به سراغ اسنپ میرود و دعوای راه رفتن و نرفتن و جیب خالی و پول را همیشه به نفع تنبلی تمام میکند و به خودش میآید میبیند که چند سالی است از فرط نشستن و راه نرفتن وزنش از 100 کیلو بیشتر شده است. نمیخواهم مثل انشاهای دبستان نتیجهگیری اخالقی بکنم، اما چند وقت پیش بود که به خودم نهیب زدم، وقتی دیدم که نمیتوانم راه بروم و گامهایم را تندتر میکنم که زودتر به خانه برسم و آنقدر سیگار میکشــم که برای یک نفس عمیق باید چند بار ریههایم را پر و خالی کنم و پنج شــش بار تمرین کنم تا یک نفس عمیق بکشــم. یک ماهی اســت که شبها شــال و کاله میکنم و در هوای خوب پاییزی راه میروم. ســر باالیی را نفس نفس زنان میروم تا به زمین صاف برســم. موقع برگشــتن از ســرپایینی­ها شتابم را زیاد میکنم تا دویده باشم. تالش میکنم که در آن یک ساعت سیگار نکشم تا نفسم باز شود و خون به رگهایم برسد و قلبم درستتر بزند. میدانم که با آدمهایی که صبح زود میروند پارک الله که ورزش کنند یا آدمهایی که میروند باشگاه تا وزنه بزنند، یا کسانی که صبح روزهای تعطیل بلندیهای تهران را باال میروند تا خودشان را به گالبدره و کلکچال و توچال برسانند خیلی فرق دارم و کارم در مقابل آنها بیشــتر به شــوخی شبیه اســت اما در حد خودم تالش میکنم و هرشب سعی میکنم حتی اگر شده چند قدم بیشتر راه بروم، میدانم که روزی موفق میشوم و رکوردهای ناچیز خودم را خواهم شکست.

 ??  ?? روزنامهنگا­ر
روزنامهنگا­ر

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran