تخیِل کاغذی
گشت لذتبخش در میان قفسههای پر از کتاب
خیلی وقت نیست بهعنوان کتابفروش پام به کتابفروشی «کتاب بخشنده» در مجتمع آفتاب در خیابان آفتاب (میدان ونک خیابان خدامی) باز شـــده اســـت. فضای کتابفروشی بخشنده دنج اســـت و کتابفروشـــیای اســـت که فضا به حد کافی در آن وجود دارد تا بتوانید آزادانه در بین کتابها بچرخید و بعد هم بنشـــینید و با کتابها و کتابخوانها معاشـــرت کنید و تجربه تازهای کســـب کنید. کتابفروشی همیشـــه با من بوده. در واقع میتوان گفت که بند ناف من را با کتاب بریدهاند. در شـــیراز که ساکن بودم تفریح دائمیام سر زدن به کتابفروشیهای شهر و وول خوردن میان قفسههای کتابفروشیها بود. کتابفروشی دانش در خیابان صورتگر، اولین کتابفروشیای بود که اولین کتاب عمرم را از آن خریدم. بیگانه کامو بود با ترجمه جاللالدین اعلم. بعد کتابفروشـــیهای دیگر هم به لیست ســـرزدنهایم اضافه شد: کتابفروشی پخش مطبوعات که سر خیابان پوستچی بود و االن دیگر خبری از آن نیست و به جایش یک بانک برپا شده است. مدتی هم کتابفروشی اسفند به مدیریت آقای امامی پاتوقم بود. اینها را میگویم چون هر کسی تفریحی دارد و تفریح من رفتن به کتابفروشیها بوده و هست و رصد تازههای کتاب و خرید آنها. اینها در کنار رفتن به کتابفروشیهای دست دوم یا همان کتابفروشیهایی که کتابهای چاپ قدیم و نایاب را میفروشند عیشی بود و هست مدام. تهران که آمدم و باز سرگرمیام کتاب است. آنقدر این میل و اشتیاق به ُبر خوردن با کتاب در من ریشه دوانده که شغلم هم در حال حاضر کتابفروشـــی است. باید بگویم که دوستان نزدیک من هم همگی مثل خودم دیوانه کتاب هستند. کتاب کاغذ به مدیریت یوسف انصاری در بازار ایران در میدان انقالب کوچه چتری از مکانهای گردشـــگری من است. یوسف عالوه بر اینکه نویسنده درجه یکی است سالهاست کارش خرید و فروش کتاب است و آن هم کتابهای نایاب و در بعضی موارد بشـــدت نایاب. در روزهای گذشـــته از نزدیک با نحوه فروش و خرید کتاب آشـــنا شدم. داستانهای بسیار جذابی دارد خرید کتاب نایاب. خرید کتابخانههایی که هیچ ورثهای ندارند و دست بر قضا دست کسانی افتاده و آنها هم در صدد فروش کتابخانهها هستند. در بین این خرید و فروش کتابخانههای کتابهای نایاب خاطرات بسیار زیادی از دل تاریخ خانوادههایی نفهته است. به کتابها که نگاه میکنی انگار با هزاران چشم به تو زل زدهاند و خوب که به عطف کتابها دقت کنی ذهنت پرواز میکند به سرزمین داستانهایی که ساکنانش آدمهای دیوانه کتاب بودند مثل خودت. داستان وقتی جالب میشود که در بین کتابها و سفر خیالانگیزت به سرزمین کتابها و آدمها چند جلد آلبوم عکس خانوادگی خودنمایی میکند. آلبوم را که باز میکنی و با عکسهای بشدت خصوصی خانوادهای که احتماالً صاحب آن کتابها بودند مو بر تنت ســـیخ میشود. پوست تنت دون دون میشـــود. اعضای خانوادهای که در یک سیر تاریخی قبل از انقالب و بعد از آن در تمام مقاطع زندگی زندگیشان در قالب عکسهایی ثبت شده است. شگفتانگیز است. خارقالعاده است. صورتها، لباسها، خندهها، میهمانها، رنگها در بین یک انقالب کامالً متفاوت میشـــود. حجابی که نبوده ظاهر میشـــود صورتی