روزهای روشن زنان «ازندریان»
زنان کارگاه مرواربافی در مالير به چه چیزهايی فکر میکنند؟
همیشه آرزو داشت برای زنان شهرش کسب و کاری راهاندازی کند و «مروار» بـــه او این اجـــازه را داد. او امروز کارگاه مرواربافـــی را برای زنـــان «ازندریان» افتتاح کرده. مروار همان شاخه نازک سبزرنگی است که در سبدبافی کاربرد دارد و این زنان با دستان هنرمندشان به این شاخهها پیچ و تاب و سر و شکل میدهند.
در کارگاه مرواربافـــی لیـــال حیدری در شهر ازندریان نزدیک مالیر هستم. همه جا پر اســـت از شـــاخههای مروار و بـــوی مالیمـــش کـــه فضـــا را آکنده. زنان دور تا دور هـــم روی چارپایههای کوچـــک و کوتـــاه نشســـتهاند و بـــا شـــاخههایی که حاال پخته و آماده و به رنگ قهوه درآمدهاند ســـبد میبافند. لیال برایـــم توضیح میدهد مرواربافی درواقـــع همـــان ســـبدبافی اســـت. درختچـــه مـــروار با شـــاخههای بلند و نـــازک در مالیـــر میرویـــد و محلیها برای همیـــن به این کار نام مروار بافی دادهاند. چند بچـــه کوچک هم همراه مادرانشان در کارگاه هستند. بچهها یا کنار مادرانشان نشستهاند یا برایشان از ایـــن گوشـــه و آن گوشـــه شـــاخهای میآورنـــد. لیـــال بـــه مـــادران اجـــازه میدهد بچهها را هم به کارگاه بیاورند تا در آرامش بیشتری کار کنند.
بگذارید برایتان کمی هم از شـــهر ازندریـــان بگویم؛ شـــهر کوچکی که به شـــهر فرش دســـتباف، انگور و ســـنگ سیلیس معروف است. زنها میگویند کمتر کســـی نام شهرشـــان را در استان همدان شنیده اما همه باید بدانند که اینجا زنان مستقل و قدرتمندی دارد.
لیـــال حیـــدری مســـئول کارگاه مرواربافـــی 29 ســـاله، همـــان طور که شـــاخههای نازک را در دســـتانش پیچ و تاب میدهـــد برایم حـــرف میزند: «ســـال 95 دوره دیدم و بعد کارگاهم را تأســـیس کـــردم. اوایـــل 40 کارآموز داشـــتم امـــا چـــون ایـــن کار پشـــتکار میخواهد همهشان نماندند. االن 15 نفری باقی ماندهانـــد و 5 نفر هم غیر مستقیم با من کار میکنند.»
لیـــال از همان حیـــاط کوچک کارگاه برایم مراحـــل کار را توضیح میدهد. از آنجایی که شـــاخههای ســـبزرنگ را به قول خـــودش دیـــگ میزند. دیگ معمـــوالً تا صبـــح میمانـــد و مروارها پختـــه و آماده و بعد بافته میشـــوند و در نهایت رنگ میخورند و روانه بازار میشوند.
زنان کارآفریـــن ازندریان این روزها و هر روز هفته از ســـاعت هشت صبح تـــا 6 بعد ازظهر در ایـــن کارگاه و در دو شـــیفت کار میکنند. طراحی کارها به ســـفارش مشـــتریها بســـتگی دارد. از ســـبد گل گرفته تا جا نانی و سرویس و جهیزیه عروس.
لیـــال میگویـــد این روزها مـــردم به صنایـــع دســـتی بیشـــتر عالقه نشـــان میدهند و سفارش کارشان بد نیست و در نمایشگاهها هم همیشه از کارشان اســـتقبال میشود اما تفاوت کار آنها با محصـــوالت شـــمال در این اســـت که سبدها در شمال خام فروش میروند اما اینجـــا کارها رنگ شـــده روانه بازار میشود. در گوشـــهای از کارگاه، نمونه کارهای مروار چیده شده. سبدهای ریز و درشت و قاب های حصیری که روی دیوار چسبانده شده.
لیـــال با لبخنـــد و پر از انـــرژی حرف میزند. میگوید مرواربافی خســـتگی و ســـختی ندارد و کار شـــیرینی اســـت. ســـبد گل را که تازه آماده شـــده نشانم میدهـــد: «همیـــن کـــه نتیجـــه کار را میبینی خوشحال میشـــوی. به چند نفری که کار را آمـــوزش دادم گفتند با این کار آرامـــش گرفتهاند. یعنی واقعاً اســـتقبال میکنند و به ایـــن کار عالقه نشـــان میدهند. تنها آرزویم داشـــتن یک کارگاه با ســـالن بزرگتر اســـت تا راحتتر کار کنیم.»
چند زنی که با لیال در این کارگاه کار میکنند سرپرست خانوارند. میگویند روزی را بـــه یـــاد ندارند کـــه کار نکرده باشـــند؛ از قالیبافی گرفته تا کشاورزی و ایـــن روزهـــا مرواربافی. خوشـــحالند کـــه ایـــن طـــوری میتواننـــد روی پای خودشـــان بایستند. زنی دیگر آن سوی کارگاه نشســـته و شـــاخههای مـــروار را تمیز میکند؛ بدون دستکش. میگوید شـــاخههای مروار تیغ دارد و دستکش را پـــاره میکند. زن میگویـــد از کارش رضایت دارد.
دیگـــری یک ســـالی هســـت در این کارگاه فعالیت میکند. همیشه فرزند ســـه ســـالهاش را با خودش میآورد و همین بـــه او آرامش خاطـــر میدهد. از کار و درآمـــد مرواربافی هم رضایت دارد.
لیـــال ســـالها قالیبافـــی کـــرده: «همیشه دلم میخواست بتوانم برای زنان ازندریان اشـــتغالزایی کنم و زنان اینجـــا هم مثل زنان ســـایر شـــهرهای ایـــران قدرتمند باشـــند. البته ســـختی هـــم کـــم ندیـــدم. اوایل 6 نفـــر بودیم کـــه مرواربافی یاد گرفتیـــم اما بعد به مـــرور کم شـــدیم. روزهایی بـــود که در ایـــن کارگاه فقط خودم بـــودم اما االن دیگر جا افتادهام. اجازه دادم خانمها بچههایشـــان را بیاورنـــد و کمتـــر دچار استرس شـــوند و با برنامهریزی بیایند. حتی بـــرای آموزش و کار از شـــهرهای دیگـــر هم پیشـــنهاد دارم اما همیشـــه گفتـــهام بایـــد از شـــهر خـــودم شـــروع کنم. آن شـــبهایی که تـــا صبح دیگ میگذارم، نگرانم مبادا اتفاقی بیفتد. فقـــط اگر جایـــی برای خودم داشـــتم، دیگر خیالم راحت میشد.»
حـــاال زنـــان در کارگاه مرواربافـــی دورهـــم نشســـتهاند و درباره مســـائل زنـــان شهرشـــان حـــرف میزننـــد. مهری زارع فر،62 ساله اولین زن عضو شورای شهر ازندریان هم در جمعمان اســـت. او از روزهایـــی میگویـــد کـــه خیلیها در این شـــهر کاندیدا شدنش را هـــم قبـــول نمیکردنـــد و میگفتند چـــرا یـــک زن بایـــد عکســـش را به در و دیـــوار بزنـــد؟ فارغالتحصیل رشـــته کامپیوتراســـت و آرزویـــش نمایندگی مجلس. میگویند انتخاب او به عنوان عضو شورای شـــهر برای خیلی از زنان انگیـــزه ایجاد کرده تا در دورههای بعد آنها هم کاندیدا شوند.
مهـــری زارعفـــر درباره مســـائل و مشـــکالت شـــهرش میگوید: «من از بچگی دغدغهام رسیدگی به مشکالت شهرم بود. نبود درمانگاه مناسب یکی از مشـــکالت ماســـت. اینجا یک شـــهر اســـت و نیاز به درمانگاه یا بیمارستان مجهز دارد. یک شـــهر 51هـــزار نفری هنوز جای مناسبی برای درمان ندارد. زنان شهر زایشـــگاه ندارند و باید برای هـــر کار درمانی ســـادهای بـــه مالیر یا همدان بروند.»
زنهـــا در کارگاه مرواربافـــی متفق القول از نبـــود امکانات تفریحی شهرشـــان میگوینـــد. اینکـــه آنهـــا در ازندریـــان هیـــچ امکانـــات تفریحـــی ندارند واز داشـــتن باشـــگاه و اســـتخر هم محرومند. همین موجب افزایش افســـردگی میانشـــان شـــده. نماینده شهرشـــان میگوید: «زنان در این شهر از همـــه امکانات تفریحـــی محرومند. همین موجب مشـــکالت زیادی شده. زنهـــا دائـــم در خانـــه مینشـــینند و روحیهشـــان را از دست میدهند. شهر مـــا یک پارک دارد کـــه زنان چندان در آن رفـــت و آمـــد نمیکننـــد.» ازدواج در ســـن پایین هم مثل اغلب شـــهرها و روســـتاهای اســـتان همـــدان یکی از مشـــکالتی اســـت که آنها به آن اشاره میکننـــد. فرهنگـــی که جلوی رشـــد و پیشـــرفت زنان را گرفته و خانوادهها را دچار آسیبهای جدی کرده.
زارع فـــر میگویـــد: «در کل اســـتان همدان این مشکل وجود دارد اما باور کنیـــد اینجا حتی از روســـتاها هم بدتر اســـت. اینجا دختران را در ســـن پایین به شدت تشـــویق به ازدواج میکنند و
در کارگاه مرواربافی لیال حیدری در شهر ازندریان نزدیک مالیر هستم.همه جا پر است از شاخههای مروار و بوی مالیمش که فضا را آکنده. زنان دور تا دور هم روی چارپایههای کوچک و کوتاه نشستهاند و با شاخههایی که حاال پخته و آماده و به رنگ قهوه درآمدهاند سبد میبافند
بعد خیلیهـــا درگیر اعتیاد و مشـــکل بیکاری همسرانشـــان میشـــوند و در نهایـــت هم جـــدا میشـــوند. از چنین زنی در زندگی مشترکش چه انتظاری میتوان داشت؟»
زنها در کارگاه مرواربافی میگویند بـــه کارکردنشـــان افتخـــار میکننـــد و اینکـــه مســـتقل هســـتند و میتواننـــد روی پای خودشـــان بایستند. میگویند در یـــک شـــهر کوچـــک ممکن اســـت کارکردن و مستقل بودن برای دیگران خیلـــی قابل قبول نباشـــد امـــا به قول زارعفر قطاری که درحال حرکت است از همه طرف به ســـویش سنگ پرتاب میشـــود اما این قطار بایـــد به راهش ادامه دهـــد. آنهـــا آرزو میکنند روزی زنان ازندریان را همه بشناســـند و آنها به جای یـــک کارگاه کارآفرینی چندین کارگاه داشـــته باشـــند. زنان ازندریانی آرزوهای بزرگی در سر دارند.