Iran Newspaper

آزاد و رها، در بند و غمین

گزارشی از داخل و بیرون ورزشگاه آزادی؛ شبی که تابلوی ورود ممنوع کمرنگ شد

- مهدی ملکی دبیر گروه ورزش

ورزشــگاه ملــی آزادی. ورزشــگاهی کــه در حافظه تاریخی خود روزهای تلخ و شیرینی را برایمــان تداعــی میکند. ورزشــگاهی که ســال 1353 تأسیس شد و در تمام بیش از 4 دهه گذشــته آنقدر مرد دیده که حســابی زمخــت شــده! امــا ایــن ظاهرش اســت. او آنقدرهــا هم که به نظر میرســد، ســنگدل نیست. برای همین است که با هر روزنهای دلش به رحم میآید؛ مشابه همان اتفاقی که سهشنبه شب افتاد و با حدود 200 خانم «ســازش» کرد و اجازه داد «ســازه»اش را از نزدیک ببیننــد! 24 مهر 97 هم به ســیاهه روزهــای خــاص ورزشــگاه 44 ســاله آزادی اضافه شد. از صبح روز بازی دوستانه ایران و بولیوی شایعاتی منتشر شد که کمتر کسی آن را جــدی میگرفــت. اینکــه قــرار اســت مراجــع ذیصالح از جمله شــورای تأمین با حضــور بانــوان در ورزشــگاه موافقت کنند. حدود 4 ســاعت مانده به شــروع بازی، این شایعه رنگ واقعیت به خود گرفت. گرچه در همــان خبرهای تأیید شــده، اعالم شــد بانوانی که مجوز حضور در ورزشگاه را دارند، گزینش شده و در واقع چه کسانی هستند. ■ یکــی از بهترین خاطرات، فراموشــش نمیکنند چنــد دقیقه مانده بــه 19:30 و همه منتظر شروعبازیبو­دند.خانمهاوارد­جایگاهویژه شــدند و با عبور از مقابل جداره شیشــهای جایگاه خبرنگاران، روی صندلیها مستقر شــدند. اکثرشــان پرچم ایران را به دســت داشــتند. با کمی دقت در نحوه رفتارشــان میشــد به نکتهای پــی برد. انــگار که درب سینما باز شده و وارد سالن سینما شدهاند. با جنب و جوش مرســوم هــواداران هنگام ورود به جایگاه برای نشستن روی صندلی بیگانه بودند. طبیعی هم بود. مگر چند بار پیش از این به ورزشگاه آمده بودند که همه چیز برایشان عادی باشــد؟ چند دقیقهای همین طــور گذشــت اما خیلی زود شــکل رفتارشــان به اصطالح «اســتادیوم­ی» شد. رقــص پرچمهــای ســه رنــگ ایران کــه در دستانشــان بود و تشــویق بازیکنــان و تیم ملــی. هیاهو و تکاپویی که هنگام تماشــای یــک بــازی فوتبــال وجــود دارد. تشــویق ایســلندی را هــم تجربــه کردنــد. گرچه در اجرای آن ناهماهنگیه­ایی وجود داشــت امــا مگر مهــم بــود؟! مهم همــان حس و حــال بود و تجربه شــیری ِن حســرت تلخی کــه بــه پایان رســیده بــود. هر چه بیشــتر از دقایق بازی گذشــت، اوضاع عادیتر شــد و نزدیکتــر به کارهایی که هــواداران در 90 دقیقــه انجــام میدهنــد؛ نیــم خیز شــدن زمانیکهتیم­ملیدرآستان­هخلقموقعیت بود، تشــویق شدید پس از یک پاس ویژه یا یک تکل عالی و البته انفجار در دقایق 17 و 63 که قرمزپوشان ایران توسط جهانبخش و مهدی ترابی به گل رســیدند. سوت پایان بازی که به صدا درآمد، صحنههای خاصی شــکل گرفت. تقریباً تمام بانوان حاضر در ورزشــگاه در جمعآوری زباله و تمیز کردن جایــگاه خــود مشــارکت داشــتند. جایــگاه کامــالً پاکســازی شــد و پــس از آن نوبت به ســلفیهای مانــدگار رســید. هــر چنــد نفر پشت به زمین چمن با ژستهای مختلف و پرچم به دســت. شــادی ویژه و خاص در چهره تک تکشان مشخص بود. دقایقی نه چنــدان زیاد به همین منوال گذشــت و ســپس خانمهایی که با عنــوان «همیاران هوادار»حضورداشتند­بههمراهچند­خانم دیگر که در طول 90 دقیقه حواسشــان به هــواداران خانم بــود، این جمع را به بیرون از ورزشــگاه هدایــت کردند.فاطمه پاقلعه نــژاد، یکــی از خبرنــگارا­ن خانمــی کــه در ورزشگاه حضور داشت، در حساب کاربری توئیتر خود نوشت: «حتی یک دقیقه بازی رو کامــل ندیــدم. یــا مشــغول کار بــودم یا توئیتهــای بچههایی که پشــت در مونده بودن رو میخوندم و افســوس میخوردم. قطعــاً این آخریــن بار نبــود و تــازه آغاز یه راه بود. به جمله دوســت و همکارم سوگل دانایی فکر میکنم که بعد از بازی گفت اگر االن بمیرم، اقالً به یکی از آرزوهام رسیدم.» ■ پشــت در ورزشــگاه، آنهایــی کــه بــه آرزویشاننر­سیدند حدود 200 نفر به نیابت از میلیونها خانم دیگــر راهــی بــه داخــل ورزشــگاه یافتند و سهشنبهشبخو­شحالترینآد­مهایروی زمین بودند. اما حدود ‪30 02،‬ نفر پشت در ماندند و ساعتهای تلخ و ناامیدکنند­های را پشــت سر گذاشــتند. هر چقدر جو داخل ورزشــگاه لطیــف و قابــل تحمــل بــود، اما بیــرون ورزشــگاه چهــره خانمهایــی که در البــهالی جمالتشــان بــا خواهــش و تمنــا خواهــان اجــازه ورود بــه ورزشــگاه بودنــد، درهــم و مأیوس بــود. حدوداً نیم ســاعت مانــده بــود بــه شــروع بــازی. تعــدادی از خانمها کــه در میان آنها چنــد آقا هم بود (تعدادی از خانمها را برادر یا همسرشــان همراهــی کرده بودند) خــود را به در اصلی ورزشــگاه رسانده بودند. پس از چند دقیقه یکی از مأموران گفت بروید در آکادمی، قرار است آنجا بانوان را راه دهند. این جمعیت ‪30 02،‬ نفــره بــه ســمت آکادمــی رفتنــد و آنجــا تجمع کردنــد. یکی، دو آقا پیشــقدم شــدند تا بلکه بتوانند مجوز ورود خواهر یا همسرشــان را بگیرنــد. در ایــن میــان یکی از مأمــوران از پشــت میلههــای در آکادمی خطاب به خانمها گفت: «ما دوست داریم شما بروید داخل اما واقعاً دست ما نیست و باید یگان دســتور بدهد.» ایــن رویه ادامه داشت تا اینکه سه دختر رسیدند و به جمع اضافهشدند.دخترهاهمان­هاییبودندک­ه تاکنون بارها با لباس مبدل و مردانه موفق شــدهاند وارد ورزشگاه شــوند و چند بازی را از نزدیک ببیننــد. با حضور آنها انگار دیگر خانمها هم قوت قلب بیشــتری گرفتند و شــعار دادند: «توپ تانک فشفشه، این در باید باز بشه.» این بار یکی دیگر از مأموران گفــت: از اینجــا نمیتوانیــ­د برویــد داخل. بایــد از در غربی(اصلــی) برویــد. و بــاز هم جمعیت به ســمت در اصلــی رفت. آنجا دختری02 ساله با لحنی ملتمسانه به یکی از مأمــوران گفت: «خواهش میکنم، تو رو خــدا بذارید برم داخل. از ظهر که شــنیدم خانمها میتونن برن داخل، بال درآوردم. از راه دوری هــم اومــدم. اجــازه بدیــد بــرم داخــل...» مأمــور خانمــی که شــنونده این جمالت بــود، چنیــن پاســخ داد: «دخترم ما هم دوســت داریم شــما برویــد اما اصالً این موضوع دســت ما نیست.» نگار انسان دختر حدود 30 ساله که میگفت شغلش مترجمیزبان­انگلیسیاست،درخصوص سؤالخبرنگا­ر«ایران»مبنیبراینک­هآمدید اما باز هم نشــد که بروید داخل، چه حسی داری؟ اینچنیــن پاســخ داد: «خوشــحالم چــون کــه ایــن ممنوعیــت و محرومیــت برداشــته شــد. حتــی اگر بــرای تعــدادی از خانمها به صورت گزینشی باشد. ناراحت و غمگینم که چرا باز هم نشد که خانمهای عالقهمنــد بتواننــد بــدون مشــکل وارد ورزشــگاه شوند و این طور پشت در نمانند. عصبانــیام چــون فکــر میکنــم ایــن یک نمایش مســخره از سوی فدراســیون برای ایافسی و فیفا است و قرار نیست مشکل را به صورت واقعی حل کنند.» دنیــا گاهــی برعکــس اســت، انــگار دقیقــاً خــالف عقربههــای ســاعت میچرخــد. همین قدر عجیب. فکرش را بکنید آنهایی که بیــرون ورزشــگاه بودنــد، در واقع دربند بودند و غمین، آن عده محدودی که داخل ورزشگاه بودند، آزاد و رها!

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran