Iran Newspaper

حافظ؛ مسکین سفرهدار

- حسین مسلم دبیر گروه فرهنگی

در فرهنــگ ايرانى«مــرد» را بــا ســفرهداری­اش و خيــری کــه بــه ديگران مىرساند، مىشناســند. در اين فرهنگ، موجوديــت «مــرد» هنگامــى مفهــوم واقعــى خــودش را پيــدا مىکنــد کــه وجودش ســايه ســاری باشــد که جمعى در ايــن ســايه ســار بهــرهای از آســايش ببرنــد. در ايــن ســالها کــه توليــد کردن، مشــکل زاتريــن و پردردســرت­رين طريــق معيشــت بوده و توليدکننده­ها زير کوهى از مشکات دست و پا مىزنند، بسياری عطای توليد را به لقايش بخشــيدند و ســراغ داللى و واســطه گری رفتند. (بگذريم از آنان کــه نان کــه نمىدهند، هيچ، به هزار لطايف الحيــل نان مردم را هم در کاســه خون تليت مىکنند!) خويشاوندی داريم که زير بار مشکات توليد کمرش خم شده و همچنان به هزار ترفند سعى مىکند تا چراغ کارخانه کوچکش را روشن نگاه دارد. يک بار از او پرســيدم «چرا با وجود اين همه مشــکل ريز و درشت، همچنان جان مىکنى و سماجت مىکنى؟» با صداقت تمام جواب گفت: «پــس تکليف کارگرانى که از اين کارخانه برای خانوادهشــ­ان نان مىبرند، چه مىشــود؟» شــمار اين آدمها گرچه در اين ســالها کم و کمتر شده و نگاه مسلّط «سود بيشتر و زحمت کمتر» جا را برای چنين نگاهى مدام تنگ و تنگتر کرده؛ اما باز هم هســتند مردانى که ســفرهداری و نان رســاندن را اصل و ارزشــى اساســى مىانگارنــ­د. مــردی که در بطن ايــن فرهنگ طرفــى از «کار» آن هم در شکل و شمايل اصيل آن، مىبندد و ارزشى که مىآفريند، ثمراتــى بهدنبــال دارد کــه گاه از تصــور مــا بيرون اســت. ثمراتى بلندمدت که همچنان خير مىرساند و زندگى مىبخشد. اينها را گفتم تا برسم به حافظ؛ که روز پنجشنبه 26 مهرماه آيينى برای رونمايى از دانشــنامه حافظ و حافظ پژوهى برگزار شد و جمعى از فرهيختگان به همين بهانه در دانشکده ادبيات و علوم انسانى دانشگاه شهيد بهشتى گرد هم آمدند. در اين جا مطلقاً نه کاری به کالبدشــکا­فى و کالبدشناسـ­ـى اين حافظ پژوهى و شــعر و نگاه و جهــان بينــى او دارم و نه حتى مىخواهــم چند و چون تفأل به شــعرش را دســتمايه اين چند خط قرار دهم. تنها مىخواهم از منظــری ديگر به او و ميــراث و کارنامهاش نگاه کنــم. هر کدام از مــا بارها و بارها فال فروشــانى را-خــرد و کان- ديدهايم و احياناً خودمان نيز به نيت تفألى از سر تفريح، فالى خريدهايم. کاری به صحت و ســقم و کارکرد اين فالها ندارم؛ روز پنجشنبه در حالى که حافظ شناســان در نقطهای در شــمال تهران جمع بودند و از دانشــنامه اين شــاعر گرامى ســخن مىگفتند، در نقطهای بسيار دورتر، در خيابان مولوی، پيرمرد فالفروشى را ديدم و نکتهای به ذهنم رسيد که موجب شد تا برای روح حافظ از خداوند آمرزش طلــب کنم. چندصد ســال از مرگ ايــن مرد مىگذرد و گذشــته از فرهيختگانى که در کار رمزگشــايى و تحليل شــعر او هســتند و بسيارانى که ديوانش را در خانه دارند و روح را هراز گاهى تلطف مىبخشــند، هــزاران هزار نفر ديگــر از مردم عام هم هســتند که همچنــان از ِقَبــل و از نتيجــه کار اين مرد نــان مىخورند و نان بر سر سفره اهل و عيال خود مىبرند. البت، هر کدام به شکلى و به سنخى؛ طرفه آنکه دوست دارم حافظ را عصاره همان فرهنگى بدانــم کــه کار را ارزش مىداند و ســفرههای مردانــش، حتى اگر مســکين باشند، همچنان باز اســت و سفرهداری مىکنند؛ گيريم سفره هر کس به فراخور خود...!

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran