همه مقصریم!
پاســخ دکتر غالمرضا کاشی به دعوت نخبگان دانشجو
محمدجواد غالمرضا کاشی معتقد است که ما امروز نیازمند یک ما هستیم. بهمایی نیازمندیم که بسترساز ظهور منهای متمایزی باشد با وجدانهای بیدار. نه منهای تخمیر شده در یک ســـاختار همرنگ. برای بازگشـــت به جامعه، پیشاپیش نیازمند حرمت نهـــادن به بنیاد جامعهایم و آن چیزی نیســـت جز دل بســـتن بـــه یکدیگر و بهرهگیری از زبانی که هیچکس پیشاپیش دیگری را متهم ردیف اول نینگارد. لزوماً به روشنفکران محوریت عطا نکنیم. معلوم نیست به چه دلیل آنان چنین مرجعیتی دارند. در عرصه سیاسی، تنها همگان مرجعیت دارند و بس. باور کنیم همه به نحوی قربانیانروالنادرستیهستیمکهدرشکلگیریوتداومش،همه،دخالتداریم. چنـــدی پیـــش، بیـــش از چهارصـــد تـــن از نخبـــگان و فعـــاالن دانشـــجویی، نامـــهای منتشـــر کردنـــد و در آن از اهالـــی فکـــر خواســـتند تا بیش از گذشـــته به بحرانهای کشـــور بیندیشـــند و به جای کلیگوییهای بیحاصـــل، فضـــای بیناذهنـــی بســـازند و عرصـــه کان تصمیمســـازی در کشـــور را تحتتأثیر قرار دهند.
دکتـــر غامرضـــا کاشـــی، اســـتاد علومسیاســـی دانشـــگاه عامه طباطبایی، در صفحـــه شـــخصی خـــود، بـــه ایـــن نامه پاســـخ داد. او معتقد اســـت کـــه کوبیدن در خانـــه صاحبنظران و روشـــنفکران از ســـوی دانشـــجویان، معنای قابل تأملـــی دارد. به بـــاور او، این نامه، در بطـــن خود یک الگوی عمل اســـتراتژیک را در میان نهاده اســـت؛ به این معنا که «حاکمیت» از حل مســـائل کنار نهاده شـــده و از «روشنفکران» خواسته شـــده، برخیزند، با مردم سخن بگویند و راه بگشایند.
کاشـــی معتقـــد اســـت کـــه «اســـتراتژی معطوف به مردم و روشـــنفکران» قطعنظر از ســـاختار سیاسی، یک استراتژی تازه است که رو به ســـوی مـــردم و روشـــنفکران دارد و به ظاهر در نقطه مقابل اســـتراتژی پیشین کـــه رو بـــه ســـوی حاکمیـــت داشـــت، قـــرار میگیرد. او میکوشد نشـــان دهد که این دو اســـتراتژی، دو روی یک ســـکهاند و تـــا از دو سوی این استراتژی رها نشویم، راه به جایی نخواهیم برد. وی در خصوص چیستی این دو اســـتراتژی چنیـــن توضیـــح میدهد که استراتژی قدیمی آن بود که مستقیم برویم بر سر حاکمان فریاد بکشیم، دومی عبارت از آن اســـت که مردم و روشنفکران را بسیج کـــرده و «من»ها را «ما» کنیـــم تا بتوانیم با قدرت بیشتری اســـتراتژی اول را اجرا کنیم که همانا فریاد کشیدن بر سر حاکمان است.
به بـــاور او، تمایزگذاری میـــان مردمان ســـاده و صـــادق و فـــداکار و رنجکـــش، بـــا حاکمان ســـتمکار و زورگو، کلیشـــهای است که یکصد و اندی ســـال بر ســـر ما حکومت میکند. از ایـــن رو، تأکید میکند که خطاب فعاالن دانشجویی به «روشنفکران» چنان اســـت که گویی روشـــنفکران اساســـاً بیرون از مـــدار قدرتانـــد؛ در حالی کـــه ضمیری پـــاک دارند و فقط غافلنـــد و نیازمند ندایی بودهاند که ســـر از خواب غفلت بردارند. اما واقعیت این است که روشنفکری نیز دکانی اســـت که نان و نام دارد و اکثر روشـــنفکران و اســـتادان دانشـــگاه و قلمداران نیز کسب و کاری دارنـــد و زندگـــی میکننـــد. ضمنـــاً چه کســـی گفتـــه که مـــردم ســـتمدیدگان و مظلوم و قربانیاند. کدام شـــرارتی هســـت که از حکومت ســـر میزند اما ریشـــه در کرد و کار روزمـــره مردم ندارد؟ آنچه در ســـطح حاکمیت با ارقام درشـــت فساد خودنمایی میکند، در رفتارهای روزمره مردم البته در اندازههای کوچک و خرد جاری است.
به باور او، شـــرط ضروری در گفتوگوی عمومی و ملـــی، پرهیز از «دوگانهســـازی» است، به این معنا که اگر قرار است «عرصه عمومـــی»، به بـــاور هابرمـــاس، مرجعیتی بـــرای داوری ایجـــاد کنـــد، پیـــش از داوری، حکم صادر نکنیم.
وی در ایـــن خصـــوص میافزایـــد: «گفتوگوی ملی در اینجـــا و اکنون جامعه ایرانی، نیازمند عقولی اســـت کـــه از میدان منازعه باالتـــر بایســـتند. ما امـــروز نیازمند یک ما هســـتیم اما نه از آن سنخ ماهایی که بیشـــتر میترســـاند. به مایی نیازمندیم که بسترســـاز ظهور منهای متمایزی باشـــد با وجدانهای بیدار. نه منهای تخمیر شـــده در یک ساختار همرنگ».
کاشی معتقد است که برای بازگشت به جامعه، پیشـــاپیش نیازمند حرمت نهادن به بنیاد جامعهایم و آن چیزی نیســـت جز دل بستن به یکدیگر و بهرهگیری از زبانی که هیچکس پیشـــاپیش دیگری را متهم ردیف اول نینگارد. لزوماً به روشنفکران محوریت عطا نکنیم. معلوم نیست به چه دلیل آنان چنین مرجعیتی دارند. در عرصه سیاســـی، تنها همـــگان مرجعیت دارنـــد و بس. باور کنیم همه به نحوی قربانیان روال نادرستی هســـتیم کـــه در شـــکلگیری و تداومـــش، همـــه، دخالت داریـــم. از ایـــن رو، در پایان تأکیـــد میکند که دعوت همـــگان در میدان گفتوگـــو و تحصیل مرجعیـــت همگانی، نیازمنـــد جلـــب اعتمادهای از دســـت رفته اســـت. در این آشـــفته بازار، نخستین شرط اعـــاده اعتمـــاد آن اســـت کـــه هـــر جریانی پیـــش از ورود، به جای کشـــیدن تیغ تیز نقد بـــر دیگری، به ســـهم خود در بـــروز فاجعه اشاره کند. دانشجویانی که گشاینده این باب مقدساند، خوب اســـت اولین بنیانگذاران این روال نامتعارف باشند. اگر قرار است در کانون بایستند، از خود آغاز کنند.