Iran Newspaper

تجلیل از جهان فاخر فرهنگ

- جشن تولد توفیق سبحانی و اسماعیل کهرم در کتابخانه ملی

«ایــران»: پنجميــن نشســت «يكشــنبهها­ی كتابخانــه ملى»، صبح ديــروز، در تــاالر نســخ خطى ســازمان اســناد و كتابخانــه ملــى ايــران برگــزار شــد. در اين مراســم «قاســم انصاری» پشــت تريبون رفت و چنــد كالمى درباره توفيق ســبحانى ســخن گفــت. او درباره ســبحانى مىگويد: «مىخواســتم راجع بــه كارهای آقای ســبحانى حرف بزنم ولى در محضر بزرگان كار مشــكلى اســت، بــه همين خاطر دربــاره اخــالق و محســنات آقــای توفيــق ســبحانى ســخن مىگويــم. مــن بيــش از نيم قرن اســت كه به ايشــان ارادت دارم و رفاقت دارم. ســبحانى در دوســتى خيلى ثابتقدم و باگذشت است.»

در ادامه اين جلسه «توفيق سبحانى» كه شنبه 26 آبان، هشــتاد ســاله شــد برای دوســتدارا­ن خود ســخن گفت. او از ديدارش با استاد منوچهر مرتضوی و احمد سميعى گيالنى خاطــرهای تعريف كرد و گفت: اســتاد مرتضــوی يک بار به مــن گفتند دلم مىخواهد آقای ســميعى گيالنــى را ببينم. از آن طرف هم اســتاد ســميعى اظهار عالقه كردند كه دكتر مرتضوی را ببينند. من هم پيشنهاد دادم كه به خانه ايشان برويم. استاد مرتضوی وقتى ما را ديد پيشانى استاد سميعى را بوســيد. به منزلشــان رفتيم و باب درددل باز شــد. استاد سميعى به ايشان گفتند حيف است كه در اين خانه به روی جوانان بســته باشــد و اســتاد مرتضوی گفت آقای سبحانى شــاهد اســت كه در اين كلبه توفانزده به روی دوستان هيچ وقت بســته نبوده اســت. آخر ســر كــه مىخواســتي­م بياييم دكتر مرتضــوی بيتى از حافــظ خواند: طراز پيرهن زركشــم مبين چون شــمع/ كه سوزهاست نهانى ميان پيرهنم. يادم هســت وقتى از خانــه بيرون آمديــم هر دو در ســكوت چند كيلومتری پيادهروی كرديم و با اين كه آقای سميعى انسان محكمىست من ديدم كه گوشه چشمهایشان پر از اشک شده است. خدا آن مرد بزرگ را بيامرزد.»

در ادامــه نوبــت بــه «حســن انوشــه» رســيد كــه دربــاره اســماعيل كهرم مطالبى مطرح كنــد. او گفت: «من با دكتر كهرم در درون جنگل آشنا شدم. علتش اين است كه ايشان جنگلشــناس هســتند و من جنگل نشــين. همان جا ديدم كــه انســان بســيار فرهيختــه و در كار خــود داناســت. بعدها كه دوباره ديدار ميســر شــد متوجه شــدم كــه او همچنان بر همان ســادگى و پاكى اســت كــه دفعــه اول در اوديده بودم. در تلويزيــون گهگاه مىديدم كه دربــاره طبيعت و جانوران صحبــت مىكنند. ايشــان به معنــای واقعى نگــران محيط زيست هستند و يكى از كسانى بود كه از نابود شدن دماوند با ساختو سازهای غيرقانونى جلوگيری كرد.»

و بعــد از ايــن ســخنان «اســماعيل كهــرم» بــا حاضران ســخن گفت. او از پرنده محبوب خود، چكاوک آسمانى نام بــرد و گفت: اين پرنده كه حتى حمداهلل مســتوفى نيز از آن نــام مىبــرد، وقتى به پــرواز درمى آيــد، ۰6 بــار در ثانيه بال مىزند تا خود را در هوا ثابت نگه دارد. او در يک ربع، حدود ۰۰1 هزار نغمه مىخواند. هدف او اين است كه صدايش به گــوش پرنده ماده برســد. زيرا تنها پرندههای نر هســتند كه مىخوانند و اعالم مىكنند كه خانواده ندارند، قلمرو دارند، سالم هستند و دنبال زوج مىگردند.

در ادامــه، «محمدعلــى همايــون كاتوزيان» بــه صورت ويدئوكنفرا­نــس برای جمع صحبت كــرد و گفت: مىتوانم صادقانــه و صميمانــه بگويم كــه در اين مــدت روزی نبوده كه از ياد وطنم غافل بوده باشم. نظريات من درباره تاريخ، جامعه شناســى تاريخى و اقتصاد سياســى ايــران همه گواه ايــن مدعاســت و همچنيــن اســت كتابهايــى كــه دربــاره ســعدی شــيرازی، صادق هدايــت و محمدعلــى جمالزاده تأليــف كــردهام و پژوهشهــای گوناگونى كه دربــاره انقالب مشــروطه و سير شــاعران عصر آزادی انجام دادهام. عرض ديگری ندارم جز اينكه بگويم به قول صائب تبريزی: «بس كــه دارم انفعال از بىوجودیهــ­ای خويش/ آب گردم چون كسى از خاک بردارد مرا».

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran