نقاشیفکرودغدغهمیخواهد
گفتوگوی «ایران» با ناصر آراسته، نقاش:
ناصر آراسته نقاش و استادیار دانشگاه در سال 1321 شمسی در کرمانشاه بدنیا آمد. عاقه وی به نقاشـــی باعث شد که در دهه 1340 شمســـی با درجه ممتاز از دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران فارغالتحصیل شود. آراسته تاکنون تجربه برپایی بیش از 70 نمایشـــگاه انفرادی و گروهـــی را در کارنامه خود دارد، معتقد اســـت که زمان و تفکر در خلق اثر بســـیار مهم اســـت. وی با توجه به صرف زمـــان در خلق آثارش، نقاشی پرکار محســـوب میشود. به فروش اثر معتقد است و میگوید که اثر هنرمند باید به خانه مردم راه پیدا کند و هنرمند باید این راه را پیدا کند. آراســـته نقاشیهای خود را عرفانی و انتزاعی میداند.در ســـال ۹731وزارت فرهنگ و ارشـــاد اســـامی نشـــان دکترا را به وی اعطا کرد. تدریس در دانشگاههای تربیت معلم، تهران، الزهرا و آزاد، عضو هیأت علمی و مدیر گروه نقاشـــی دانشکده هنر دانشگاه الزهرا و غیره را در کارنامه خود دارد. آثـــارش در گنجینه موزه هنرهای معاصر، موزه امام علی(ع)، مـــوزه تاریخ طبیعی و شـــهرداری تهران نگهـــداری میشـــود. در ادامه گفتوگوی «ایران» با آراسته را میخوانیم.
■ چگونهوارددنیایهنرشدید؟
این موضوع بــــه زمان بســــیار قدیم باز میگردد. ســــالها از ماجــــرای ورود من به هنرســــتان میگذرد، اما االن مســــأله مهم برای من در نقاشی، مسأله عرفان است. ■ منظورشماازاینعرفانچیست؟
یعنی کارهایــــم حالت عرفانــــی دارند و فضــــای آنهــــا آنچنــــان فرمــــی اســــت که مخاطباننقاشیهایمبراحتیباآنهاارتباط حســــی برقرار میکنند. البته همیشه سعی من بر این بوده که بهگونهای نقاشی بکشم تا کسی نتواند از روی آنها کپی بکند. ■ چگونهبهاینسطحرسیدیدتاآثارتانکپی نشوند؟
زمان کاری من زیاد اســــت یعنی گاهی بــــرای یــــک تابلــــو بیــــش از 100 الیــــه رنگ میگذارم که بعضی اوقات باالی ســــه سال برای به پایان رسیدنش زمان میبرد. ■ عرفـــان موجود در نقاشـــیهای شـــما به فضای ادبیات و شـــعر عرفانی باز میگردد، یعنـــی فضایـــی صوفیگرایانـــه را روایـــت میکنید؟
قطعاً ادبیات و شعر بر من اثرگذار است اما نگاه من صوفیگری نیســــت، اما در کل چنین حالتهایی در آثار من وجود دارد نه به شکل مشخص، زیرا من خیلی عرفانی فکرمیکنم.
■ و این نوع تفکر، شما را به حالت انتزاع در آثارتانمیرساند؟
تمام زندگی من فکر کردن به نقاشــــی است. سعی میکنم ذهنیات خود را بیرون کشــــیده و روی بوم نقاشی ثبت بکنم. برای همیــــن با صــــرف زمــــان آثارم به ســــمتی میرود که کسی نتواند آنها را کپی کند و اگر بخواهد باید ســــالها رویشان وقت بگذارد. در حوزه آبستره (انتزاع) شاهد آن هستیم کــــه بعضی نقاشها از صبح شــــروع به کار کرده و تــــا روز تمام نشــــده یک تابلــــو را به پایان میرسانند، در دانشگاه هم با بچهها آبســــتره کار میکنیم، زیرا با ترکیب رنگها و ترکیببنــــدی آنهــــا روی بــــوم میتوانیم یک کار آبستره یا انتزاعی به وجود بیاوریم، همانند یک تمرین. اما اگر بخواهیم یک اثر ماندگار انجــــام دهیم، کاری که در این فضا هر کســــی نتواند اجرا کند، باید اندیشــــهای پشــــت آن داشــــته باشــــیم و برایــــش زمان بگذاریم و تالش من در این سالها اینگونه بوده است. ■ با توجه به اینکه فضای کاری شما آبستره است، اما با نگاه بهگذشـــته میبینیم که در ســـبکهای مختلف هنری نیز تجربه دارید و در آثارتـــان به تکرار نمیافتیـــد. این اتفاق چگونه برای شـــما افتاده تـــا همانند برخی نقاشاندرگیرتکرارنشوید؟
چون هر نقاشیام، شخصیت خودش و بینــــش خــــودش را دارد، علــــت آن، این اســــت که تمــــام ذهنم مشــــغول ایــــن کار اســــت، در واقــــع لحظــــهای نیســــت که به نقاشی نیندیشم، لحظهای نیست که فرم از ذهنــــم بیرون برود، آنقدر درگیر نقاشــــی هستم که دیگر نمیتوانم به کار دیگری فکر بکنــــم و فکر میکنم که یک حالت خاصی میخواهد که انسان به اینجا میرسد. ■ جایی گفتهاید که هنرمند روح زمانهاش را در آثارش میکشد، منظور شما از روح زمانه چیست؟
اینگونــــه میتوانــــم بگویــــم کــــه زمان همیشــــه در حــــال تغییــــر اســــت، اگربــــه آسمانها، کهکشــــانها و بینهایت ستاره نگاه کنید، غرق در اندیشه میشوید، بارها بر پشــــت بام به آســــمان نگاه کــــردهام و از خودم پرســــیدهام که چگونه این ســــتارهها به یکدیگر برخــــورد نمیکنند؟ چگونه دید ما را به ســــمت خودشــــان میبرند. فاصله زمانی ما با آنها بسیار زیاد است و زمانی که از کهکشانها صحبت میکنیم نمیتوانیم برایشــــان زمان بگذاریم. یعنی نمیتوانیم بگوییم «این زمــــان»، چون یک بینهایت اســــت و این بینهایت اســــت که مــــن را در خودش غرق میکند و فضا را میسازد. ■ با توجه به وضعیت امروز دانشـــگاههای هنـــر و تعداد بـــاالی هنرجوها، آیا به شـــکل واقع،درجامعهمااینهمهنقاشآکادمیکی فارغالتحصیلمیشوند؟
بیایید فرض کنیم رشته نقاشی دانشگاه آزاد ســــاالنه حــــدود 150 نقــــاش بیــــرون میدهــــد، از ایــــن تعــــداد فارغالتحصیــــل به جــــرأت میگویم کــــه 5 نفر نیــــز نقاش نمیشــــوند، برای اینکه بیشــــتر بچهها فکر میکنند، نقاشــــی یعنی اینکه رنگ را روی بــــوم بریزیم، تمــــام میشــــود، فــــرم کار را ندارند، بیشــــتر بهدنبال اسم دانشکدههای هنر هستند تا برایشان یک اعتباری بیاورد. چــــون همانطور کــــه گفتم نقاشــــی کردن فکر میخواهــــد، انجام کار خــــوب دغدغه میخواهد، بیشتر بچهها دغدغه و فکرش را ندارنــــد. مبانی هم نمیشناســــند، اصوالً نقاشــــی از مبانی شروع میشــــود، در اصل دلشــــان خوش اســــت که به دانشــــگاه هنر میآینــــد و فارغالتحصیــــل میشــــوند، اما بعد هیچی. مشــــکل دیگر این است که در دوره ما وارد دانشــــکده هنر شــــدن ســــخت بود، بایــــد تالش میکردیم، هنــــر برایمان مهم بــــود، اما انگاری تنها دانشــــجوی هنر شــــدن در این روزها خوشــــایند است. مثالً متوجه نمیشوم که چطور کسی که پزشکی خوانــــده، آمده رشــــته هنر ثبتنــــام کرده، کسی که ساعتهای زیادی از زندگی خود را مشغول درس خواندن بوده تا یک پزشک شود، حاال چگونه میتواند بیاید برای ادامه تحصیل نقاشــــی بخواند؟ چگونه میتواند نقاش شود یا آن را زندگی کند و آیا اصالً آن را زندگی کرده است؟ ■ پس چگونه در امتحان عملی رشـــتههای هنربخصوصنقاشیقبولمیشوند؟
فکــــر میکنم برای سیســــتم آموزشــــی دانشــــگاهها این موضوع دیگر مهم نیست که دانشــــجوها طراحی و نقاشی بلد باشند یا نباشند، انگار تنها هدف پذیرش دانشجو است حاال هر کسی که بتواند بیاید. ■ درنتیجهبحثکمیتبرکیفیتاولویت پیداکردهاست؟
001درصــــد، کیفیت کار برای جوانهای امــــروز و بــــرای ورود بــــه دانشــــگاهها دیگر معنایــــی ندارد. درحالی کــــه کیفیت، اصل یک کار هنری است در حالی که نباشد دیگر نمیتوانیم بگوییم یک اثر هنری میبینیم. بنابرایناینجوانهاهمچگونهمیخواهند هنــــر را درک کننــــد، بنابرایــــن هــــرکاری که میکنند،نمیشودونتیجهنمیگیرند. ■ یعنیبایدهنررازندگیکنند؟
بله، تا هنر و فضای هنر را زندگی نکنند نمیتواننــــد بــــه درک درســــتی از آن هــــم برسند، بیشتر بچهها فضایشان یک فضای دیگر است که متأسفانه دانشگاهها هم این افراد را قبول میکنند. ■ درنتیجهسیســـتمآمـــوزشآکادمیکما اشتباهاست؟
بله، فکر میکنم که این سیســــتم اشتباه است، بایســــتی از افراد امتحانهای خاصی بگیرند،اگردیدندکهبراییادگیریهنرساخته نشدهاندنبایددرامتحانورودیبهاینراحتی آنهارابپذیرند.البتهنمیخواهماسمیازافراد ودانشگاههابیاورماماایناشکالکاراست،در اصلاشکالکارمااست. ■ نظر شـــما در خصـــوص وضعیـــت بازار فروش آثار هنری و معیشت هنرمندان قبل از انقـــاب با پـــس از انقاب اســـامی ایران چیست؟
وضعیت پیش از انقالب طوری دیگری بود. اما بــــه هرحال هنرمند بایــــد کار کند و بفروشد تا خودش و زندگیش را بچرخاند. بیشــــتر مردم در ایران به این فکر نمیکنند که یــــک تابلوی نقاشــــی بخرند و بــــه دیوار خانهشــــان آویزان کنند، اما سعی میکنند تــــا یک فرش خوب بخرند زیــــرا فرش را به شکل یک سرمایه میبینند. اما میپرسند که با یک تابلو چه بایــــد بکنند. با این حال افرادی هم هستند که تابلو میخرند و من نیز کار زیاد فروختهام. ■ مشـــکات هنرمندانی کـــه نمیتوانند اثر خودرابفروشند،چیست؟
فکر میکنم کارشــــان، کار نیست. اینکه یــــک بوم روی زمین بگذاریم و رویش رنگ بپاشیم که نمیشــــود اثر هنری، کار زمانبر اســــت، فکر میخواهد. البتــــه منظورم این نیســــت که همه بیفکر کار میکنند. گاهی هم برای مــــن پیش آمده کــــه گالریداری تماس گرفتــــه که اثری را بــــرای نمایش به آنها بدهم، اما قول فروش ندادهاند، پاسخ من هم به آنها منفی بود. برای من هنرمند چه فایده دارد که اثرم را نمایش بدهم اما نفروشم. البته در بیشتر موارد کار فروختهام. به هرحال اثر تولید میشــــود تــــا به فروش برسد. ■ زمانی که اثری میفروشـــید آیا دلتنگ آن نمیشوید؟
بله دلم تنگ میشــــود امــــا ماجرا این است که تابلو باید به خانه مردم برود. تابلو نباید پیش من باشد و بماند. ما باید سعی کنیم که تابلوها را به خانه مردم بفرستیم. ■ چطوربایدبهاینهدفرسید؟
صادقانــــه خود من هــــم نمیدانم باید چکارکردوچگونهاینکارراکرد،امامعتقدم باید آثار هنری به خانهها وارد شوند. ■ آیا اگر هنرمند دغدغه فـــروش اثرش را به مردم داشته باشـــد، درگیر سلیقه مخاطب نمیشود؟
نه، چرا باید درگیر ســــلیقه بشود. گاهی کسی میآید و به من سفارش کار میدهد، میگویــــد برایش تابلویی بــــا چنان و چنین شــــکلی بکشــــم، من هــــم برایش نقاشــــی میکشــــم، چون من نقاشــــم و باید نقاشی بکشم. ■ اگر ســـلیقه ســـفارش دهنده را دوســـت نداشتهباشید،چهمیکنید؟
نقاشــــی را نمیتوان دوســــت نداشت. خب سلیقه مخاطب را هماهنگ میکنم، بــــرای اینکــــه اگر بــــه هماهنگی بــــا یکدیگر نرسیم، نمیشود کار کرد. ■ فکر میکنید چرا ســـواد بصـــری مردم ما نسبتبهآثارمدرنکماست؟
چون مردم نقاشی را طبیعت و منظره میدانند، یک تصویر آشــــنا برایشان نقش میبندد. ســــریع آن را درک میکنند چون آن تصویــــر را میشناســــند. البتــــه در زمینه سواد بصری عامه مردم باید بسیار کار کرد، مــــردم نیازمنــــد آگاهی و آموزش هســــتند. نباید هــــم با دیگر جاهای دنیــــا خودمان را مقایسه کنیم. البته فکر میکنم زمان زیادی برای تغییر و تربیت نگاه مردم نســــبت به آثار هنری نیاز است. ■ آیا شـــما با نوشـــتن متن (اســـتیتمنت) برای معرفی اثر هنـــری به مخاطبان موافق هستید؟
خیــــر. کار باید خودش معنا داشــــته باشــــد. اگر برای اثر، متنی تعریف کنیم و بنویســــیم و آن را توضیح بدهیم پس دیگــــر نقش خــــود اثر چه میشــــود. کار بایــــد خودش گویــــای پیامش باشــــد در غیــــر این صورت با این نــــوع توضیحات و نوشــــتارها دیگــــر شــــاهد یــــک تابلوی نقاشــــی نیســــتیم. وگرنه با تصویرسازی کــــه برای یــــک متن، داســــتان، روایت یا هرچیز دیگری که وابسته به متن است، روبهرو میشویم. ■ دغدغه شـــما بهعنـــوان یـــک هنرمند در جامعهامروزچیست؟
مسألهاقتصادیاست.اقتصادهنربرای هنرمند جایگاه مهمی دارد، زیرا زمانی که بهلحاظاقتصادیهمگوننباشی،زندگیت نمیچرخد، درســــت اســــت کــــه میگویند تابلوها هماننــــد فرزندان نقاش هســــتند، امــــا دوســــت دارم که تابلو بفروشــــم و باید بفروشم، چون اثر باید به خانه مردم برود. ■ وسخنآخر؟
دغدغه اصلی من تنها نقاشــــی است، نقاشــــی بکشــــم و تابلوهایم به خانه مردم بروند تا برای آنها نیز حس خوشایند ایجاد بشــــود. زندگی من برپایه نقاشــــی بنا شده اســــت و اگر روزی نقاشی نکشم، ناراحت و افسرده میشوم. جوانان باید هنر را جدیتر بگیرند، نقاشــــی امری جدی است و فکر و زمانمیخواهد.