Iran Newspaper

سه الگو در تعامل فرهنگ با قدرت

-

کارنامــه شــخصی محمدعلــی فروغی که چــه در بین موافقان و چــه در بیــن مخالفانــش بــه دالیــل مختلفــی از ویژگیهــای بــارزی برخــوردار و کارنامــها­ی کــم نظیــر اســت، کارنامــها­ی مهــم و چندالیــه اســت. مــا در طــول تاریخ بعد از مشــروطیت با ســه جنس افراد فرهیختــه و تحصیلکرده و نخبه ســر و کار داریم که ســه جور در برابر وضع موجود موضعگیری کردند. فروغــی این بخت را داشــته که ایــن را انتخاب کرده کــه در طــول دوران زندگــی سیاســی و اجتماعــی و فرهنگی، هر ســه جنس را رفتار کند. اگرچه از لحاظ زمانی یکسان نبوده است.

در مواجهــه بــا وضــع موجــود، خردمنــدان و روشــنفکرا­ن ما معموالً سه جور رفتار ارائه میکنند. رفتار نخســت این است که باید به هر نحوی شده یا قدرت سیاســی حاکم را کســب کرد یــا به آن ملحق شــد. ایــن چیزی اســت کــه در نــگاه بدبینانــه­اش و به مفهــوم انتقــادی کارل پوپر در کتــاب جامعه باز مطرح میکند: خردمندان در خدمت خودکامگان.

البتــه این خدمت در تاریخ جوری بوده که گاهی میتوانســت­ند خودکامگی را تعدیل کــرده و موجب تلطیــف وضــع موجود شــوند. نظایر زیــادی هم در این مورد داشــتیم. در دوره مغــول و در دوره قاجار از این دســت وجود داشــت. اندیشــه فروغــی که در حقیقــت بخــش عمــدهاش بعــد از کودتــای 1299 اســت، این بود که با الحاق به قدرت سیاسی بتواند بخشی یا تمامی اندیشههایش را به پیش ببرد. این در حقیقت بنیان اندیشــه فروغی است که برخی به آن محافظه کاری لیبرال میگویند.

نــوع دومــی کــه مــورد بحث اســت و رفتــاری که رجال مــا دارند معارضه و قهر از قدرت یا مقابله با قدرت است و در واقع فروغی یک دوره خیلی کوتاه ایــن را تجربه کرد و این در دوره جوانی او، در دوران اســتبداد صغیر و انتهای حکومت محمدعلی شــاه اســت و او دســت به مقابله با وضع موجود میزند. ولــی نــوع ســومی که البتــه بــه فروغی تحمیل شــد و شــاید خواســته او هم نبــود، در دوران بعد ازســال 1314 تــا 1320 بــود. یعنــی دوران انــزوا و انفعــال و جدایــی از قــدرت بــدون مقابلــه و بــدون تعامــل بــا قدرت بــود. خیلــی از روشــنفکرا­ن و نخبــگان ما ترجیح میدهند اینگونه رفتار کنند.

تجربه تاریخی نشان داده که در هر سه مورد این موارد مزایا و معایبی وجود دارد. اگر دوره سلطنت رضا شاه را به سه دوره تقسیم کنیم؛ ازسال 1299 تا 1307 دورانــی که فروغی اولیــن پایههای همکاری بــا حکومــت رضــا شــاه را میگــذارد. ایــن دورهای اســت کــه ســنت و دیــن بــا حکومــت رضا شــاه به طــور اجمالــی و کلــی یک تعاملــی دارند. حــاال اگر از اســتثنائا­تی ماننــد آیتاهلل ســید حســن مدرس بگذریــم در مجمــوع حکومــت رضــا شــاه، حتی با توصیههــای امثال فروغــی با نهادهای ســنتی یک تعامالت خیلی خوبی داشت.

در دوران دوم کــه پایههای حکومت مســتحکم میشــود و فروغی هم نقش عمــدهای درآن دارد، طبیعتاً دوران تقابل و مواجهه جامعه سنتی است بــا حکومت رضا شــاه. نهایتاً در دورانــی که فروغی نقشــی ندارد. از ســال 1314 تــا 1320 دوران انزوای حکومت از جامعه ســنتی اســت و در واقع بتدریج نامحبوبیــ­ت و نامردمی بــودن کامل حکومت رضا شــاه، هــم از جهــت مســائل مدنــی و هــم از منظر سنتی به وجود میآید.

فروغی در یــک دوره زندگی نظــری خود، مدام صحبت از قانون و قانونمداری حکومت مشــروطه و اصــول آزادی و پارلمانــی میکنــد. ولی در عرصه عمل وقتــی نگاه میکنیم و نوشــتههای خصوصی او را مــرور میکنیــم میبینیــم که به هــر دلیلی و با هر انگیزهای اساســاً فروغی

ازًرجال سیاسی موازی خودش و آن رجالی که اساســا نظارت و حسابرسی و شــفافیت را انجام میدهند نیســت و مشــخصاً از مجلس و پارلمانتار­یســم دل خوشــی نــدارد. حتی پارلمانهــ­ای دســت نشــاندهایًماننــد ادوار هفتم تــا دوازدهــم کــه مجلــس عمــال هیــچ کاره و فقط بلــه قربــان گو بوده، حتــی در آن دوران هم فروغی نسبت به پارلمان خوشبین نیست.

ایــن از کجا ریشــه میگیــرد. این اندیشــه را ما به نوعی در آغاز مشــروطیت توســط ابوالقاســ­م خان ناصرالملک قراگوزلو اولیــن ایرانی فارغالتحصی­ل دانشــگاه آکســفورد، همــکالس ســر ادوارد گــری و برخــی دیگــر از رجــال بریتانیایـ­ـی آن دوران میبینیــم کــه معتقد بود، دموکراســی، لیبرالیســ­م و پارلمانتار­یســم اصــوالً بســیار مفیــد، امــا بــرای ایــران خیلــی زود هســتند و بایــد در ابتــدا، ســالها زمینهســاز­ی انجام شــده و در آغاز دولت جدید کار را با استبداد منور پیش برد.

تعبیــری کــه ناصرالملــ­ک بــه کار میبــرد ایــن کــه دموکراســی و حکومت مــردم ماننــد چلوکباب ســلطانی اســت کــه میخواهنــد بــه یــک نــوزاد شــیرخواره دهنــد کــه بــرای او مضــر اســت و حتی ممکن اســت او را بکشــد. فروغی اگر چــه در گفتار و نوشــتههای­ش با این نظر همدلی زیادی نمیکند، امــا در عمل رفتــار فروغی با پارلمــان و نمایندگان مــردم از همــان قســم دیــدگاه ناصرالملــ­ک بــود. مواجهه مهم و تاریخی او با دکتر محمد مصدق در مجلس نیز از همین قسم بوده و مؤید آن است که فروغی مجلس آزاد و منتقد را خیلی برنمیتابید و حتی با پارلمان میانه خوشی نداشت.

اگــر شــما بــه مذاکــرات مجلــس نــگاه کنیــد، خواهید دید که فروغی وقع چندانی برای پارلمان نمیگذاشــت. فروغی اعتقاد داشــت تــا نهادهای تربیتــی و مدنــی رشــد کافــی نکنــد کســانی کــه در مجلس شــرکت میکننــد، لزوماً نماینــدگا­ن ملت نیســتند. این دیدگاه بســیاری از رجال ایرانی عصر مشــروطیت اســت که حکومت پارلمانی و تبعیت از آرای مــردم نیاز به آمادهســاز­ی دارد. حال آنکه شــمار دیگــری از اندیشــمند­ان، بــدون حکومــت قانــون و اراده مــردم، رســیدن بــه دوران تعقــل و بالندگی عمومی را ناممکن میدانستند.

شاهان ایرانی، بخصوص عصر پهلوی، همرأی کســانی کــه مــردم را الیــق و آمــاده تصمیمگیــر­ی برای سرنوشت خود نمیدانستند بودند. داریوش همایــون، سیاســتگر، وزیــر و روزنامــه نــگار دوران محمــد رضــا شــاه، در گفتوگویــش بــا خــود مــن میگفــت: شــاه عاشــق ایــران بــود ولــی از ایرانیان خوشــش نمیآمد. این تفکیک بیــن اهالی ایران و منافــع ملی ایــران و تفکیک مــردم از منافع ملی، بهعنوان یک مفهوم انتزاعی، امر خطرناکی است. یعنــی سیاســتمدا­ری که خودش را از مــردم نداند و اصالحــات را جــدا از اراده مــردم بدانــد، بعیــد است موفق شود در رسیدن به بهروزی ملی موفق بماند.

از نظــر امثــال محمــد رضا شــاه، نه مــردم و نه حتــی سیاســتمدا­ران مشــفق و منتقــد اطــراف او نمیتواننــ­د و نبایــد ماننــد او خیرخــواه و نگــران منافــع ملــی باشــند. از ایــن منظر، شــخص حاکم تنهــا قدرتــی اســت که خیرخــواه و حامــی مصالح راهبردی عمومی است و منتقدانی که به او هشدار میدهنــد، فاقــد صالحیــت انتقاد و کوشــش برای تغییر رویکردهای کالن موجود هستند.

محمــد علــی فروغــی بــه طــور جــدی و عمیق و بهصــورت صحیــح معتقــد بــه تربیــت و اصالح جامعــه بــود. شــما در اولیــن نطقــی کــه او بعد از شــهریور 1320 در رادیــو انجــام میدهــد هــم این نکتــه را بــه وضــوح میبینیــد کــه میگوید: «شــما شــنوندگان؛ من یقین دارم که بســیار شنیده اید که از تمدن و توحش و ملل متمدن ســخن میگویند. آیــا درســت فکر کــرده اید کــه ملت متمــدن کدام اســت و ملت وحشی چیست؟ گمانم این است که بعضی از شــما خواهند گفــت که ملت متمدن آن اســت کــه راهآهن، خانه ، لشــکر، ســپاه و هواپیما و از ایــن قبیل چیزها دارد و ملت وحشــی آن اســت کــه ایــن چیزهــا را نــدارد. یــا خواهنــد گفــت ملت متمدن آن است که شــهرش چنین و چنان باشد، خیابانهایش وســیع و آسفالته باشد و خانههایش چنان باشد. البته ملت متمدن این چیزها را دارند اما من به شما میگویم که این چیزها فروع تمدن هســتند اصل تمدن نیستند. اصل تمدن آن است کــه ملــت تربیت داشــته باشــد و بهتریــن عالمت تربیت داشــتن ملت آن اســت که قانون را محترم بدارد و رعایت کند .اگر این اصل محفوظ باشد آن فروع خود به خود حاصل میشود...»

فروغــی فــردی اســت که بــه دقت و به درســتی دم از قانــون میزنــد، قانونمنــد­ی را اصل تمدن و ترقیــات مدنی را فــرع آن میدانــد. او در یک دوره طوالنــی، ســخت و پیچیــده، در مقابــل حکومــت خودکامــه رضــا شــاه بــرای رســیدن بــهًاهــداف مصلحانه خــود آنقدر کوتاه آمد کــه نهایتا در پاییز 1314 دیگر توســط دســتگاه خودکامه تحمل نشده و ناگزیــر برکنار و دچار خانه نشــینی و نوعی حبس خانگــی میشــود. حــاال ســؤال ایــن اســت کــه این تأثیرگــذا­ری فروغــی در بــزرگان دوران رضا شــاه تا چه حد مؤثر بوده اســت؟ آیا رویکــرد او در ورود به حکومت درست بود یا نه؟

اگر محاسبهای براساس هزینه و فایده بکنیم، آیا ایــن روش ورود خردمندان به خدمت خودکامگان نهایتــاً مفید بــوده یا نه؟ آیا نخبــگان وارد حکومت میشــوند تــا حکومــت را تحــت تأثیــر قــرار داده یا برعکــس مقهور روند فزاینــده خودکامگی و ابزاری برای تحکیم و افزایش آن شوند؟ این سؤال مهمی اســت که در طول تاریخ پاســخهای مختلفی به آن داده شده. یک فرهیخته و یک نخبه چه تصمیمی بگیــرد؟ باید با حکومت به تعامــل برخیزد یا انزوا برگزیند یا با آن مقابله و مخالفت کند.

واقعیــت این اســت کــه بخشــی از ایــن انتخاب به تصمیــم خود نخبگان و خردمندان اســت، ولی بخشــی را حکومــت و شــرایط زمانــه بــه او تحمیل میکند. یعنــی حکومت به نخبگان یاد میدهد که چگونــه با او تعامل یا تقابل کنند، یا اصالً میشــود تعامــل پذیــر بود یا نه. من قبالً در ســخنرانی ام در واشــنگتن، جایــی که نیمــی از مخاطبان ســلطنت طلب بودند و سخنان من هم جنجالی شد، درباره ریشــههای انقــالب اســالمی ایــران در ســال 1357 ســخن گفته ام. گفتم: «اگر از من بپرسید که عنصر اصلی موجب و فرد مؤثر در ایجاد انقالب اســالمی و جمهوری اســالمی ایران چه کسی بوده من پاسخ میدهم: محمد رضا شاه پهلوی.»

دلیلــش هــم خیلــی ســاده اســت در زمانهای مختلف،هم رضا شاه هم محمدرضا شاه و اخالف و اســالف آنها به هشــدارهای­ی که توســط نخبگان و خردمنــدان درونًحکومــت، در مراحــل مختلــف مــی دادند مطلقــا توجــه نکردنــد و آنهــا را آزرده، منــزوی، بیخاصیــت و برکنار کردند. وقتی دســت این خردمندان از همکاری حکومت قطع میشود، کار دشــوار شده و حاکمان با سیاست ورزان متملق و بلــه قربــان گویــی مواجــه میشــوند کــه در زمان ثبــات، بســیار دوســت داشــتنی هســتند و در زمــان بحــران، بیخاصیت و عاجــز از قدرت نجات «ولی نعمت»خود هستند.

نخبگان مشــفق و منتقد در ابتدا بهعنوان بازوان اصلــی کمک بــه حاکمــان جدید جذب میشــوند، ولــی بتدریــج بهعنــوان افراد مانــع اجــرای کامل و بیدردســر منویــات حاکمــان تلقــی شــده و در آخر هم از کار کنار گذاشــته میشــوند. سرگذشــت امثال فروغــی نشــان میدهــد کــه حکومــت هــای ایرانی اغلــب ایــن خردمنــدی و خــرد ورزی دراز مــدت را نداشــتهان­د کــه بخواهنــد با تــن دادن بــه نظرات مشورتی و مشفقانه مالزمان خیرخواه خود، نه تنها به منافع راهبــردی ملی بلکه حتی به مصالح خود بیندیشند.

مشــخص اســت کــه خردمندانــ­ی کــه تعامــل و همــکاری بــا حکومــت را برمــی گزیننــد، دارای جاهطلبیهــ­ای شــخصی هم هســتند. البتــه که در سیاســت جــاه طلبــی و بلند پــروازی اصــل مهمی اســت و سیاســتمدا­ری کــه بلند پــرواز نباشــد راه را اشتباه آمده است. ولی این جاه طلبی در چه حدی و بــه چه قیمتی؟ به نظر میرســد که فروغی مانند علــی اکبر داور و دیگر فرهیختگانی که کوششــی در دولت و ملتســازی مدرن داشــتند، این هدف را از مسیر خدمت به خودکامگی پیمودند.

اتفاقــاً فروغــی از همــه آنهــا اقبالــش بلندتــر و درعرصههــا­ی مختلــف وزیر جنــگ، وزیــر خارجه و رئیــس الــوزرا بــوده و تــا حد زیــادی توانســته این ســاخت، نوســازی و بازســازی مدنی را انجام دهد. ولی نهایتاً حکومت رضا شــاه از فروغی یک عنصر ناخواستنی و نامطلوب ساخت. به نظر میرسد در تعامل بین قدرت، سیاســت و حکومت ما چارهای نداریــم بــه جایــی که بــه شــخص و امثــال فروغی توجه کنیم که چــه کردند و چه نکردند چه کارهای میخواســتن­د بکننــد و چقــدر توانســتند بــه اهداف خــود از این مســیر دســت یابند و محاســبه هزینه و قاعده این روش چه بوده؟

در این مســیر برخــی از رجال سیاســی ایرانی که واقعاً در اندیشــه اصالح و بهبود بودهاند، تا چه حد پیش رفته و در بزنگاههای مهم سیاسی برای حفظ اصول خود از قدرت کناره گرفته اند؟ بگذارید با یک مثال ملموس نه چندان خوشایند مقصودم را بیان کنم؛در دوران گروگانگیری و اشــغال سفارت امریکا در تهــران در ســالهای 1358 و 1359 وقتــی کــه جیمی کارتــر رئیس جمهوری وقت امریکا تصمیم میگیــرد که برای نجــات گروگانها بــه ایران حمله کنــد و عملیات دلتا فورس را پیــاده کند، دو دیدگاه راجع به ایران وجود داشت؛یکی دیدگاه تند زبیگنیو برژینســکی مشــاور امنیــت ملی رئیــس جمهوری و دیگری دیدگاه ســایروس ونس وزیر امور خارجه که خواهان حل و فصل ماجرا از راههای قانونی بود.

ونــس در مالقاتــی بــا کارتــر میگویــد که بــا این عملیــات نظامــی بهطــور اساســی مخالــف اســت و بــه همیــن دلیــل هــم اســتعفا میدهــد. ضمنــاً تأکیــد میکند کــه مخالفتش با این اقــدام نظامی، تصمیمــی از روی پرنســیب و اصول اخالقی اســت و ربطــی به نتیجــه احتمالی عملیــات ندارد. ونس بــا اصرار کارتــر فقط قبــول میکند که اســتعفایش بعــد از عملیات، با هر نتیجهای، اعالم شــود. چون ممکن بود که اعالم پیشــاپیش استعفای او بر روند عملیات نظامی مخفی تأثیر بگذارد.

حــال ســؤال مــن این اســت که نــه تنهــا از زمان مرحــوم فروغــی، که قبــل از آن تا به حــال، ما چند رجــل مهــم تأثیرگــذا­ر در ســطح بــاال داریــم که در این ســطح بــه ســادگی بهخاطر مصلحــت اخالقی و باورهــای اصولــی خــود، از مقــام مهــم خــودش کنارهگیــر­ی کرده باشــد؟ این ســؤال مهمی اســت و چیزی اســت که باید در زندگــی فروغی به آن توجه کرد.ما در قضاوت هایمان دقت نمیکنیم که افراد تحت هر شرایطی میخواهند بر سر قدرت بمانند.

تصمیمگیــر­ی بــرای رفتار ســه گانه همــکاری با حاکمــان، انــزوا از سیاســت ورزی فعال یا پیوســتن بــه اردوی مخالــف و متخاصم، ســه گانه پیش روی امثال فروغی بوده و هست.

رفتار حاکمــان و حکومتها برانتخاب هر یک از این سه مسیر قطعاً تأثیرگذار بوده و هست. بررسی رفتــار حاکمــان و نخبــگان در ایــن مــوارد ســه گانه، میتوانــد مــا را به ارزیابــی منصفانه و دقیــق امثال محمد علی فروغی رهنمون سازد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran