Iran Newspaper

نبوغ در نگارش طنزهای تلخ و تودرتو

گفتوگو با حسن نقرهچی مترجم آثارتوماسم­ان

- سایر محمدی خبرنگار

اندیشهنگار­شرمانیمدرن­اززندگینام­هموسیقیدان­یپیشرو براساس داســـتان قدیمی «فاوست» گوته در یادداشتهای برجای مانده از توماس مان به ســـال 1904 برمیگردد. شروع نـــگارش رمان چهل ســـال بعد در اواخر جنگ خانمانســـ­وز جهانـــی دوم در ســـال 1944 در تبعید بود و بـــا پایان جنگ و نابودی رایش سوم به اتمام رسید. بنابراین محدوده تاریخی رمان میان ســـالهای 1884 تا 1945 اســـت و توماس مان با نوشـــتن این اثرعالوه بر تحلیل عوامل پیدایش جنگ جهانی دوم و علت گرایش مردم آلمان به این جنگ و همچنین پیامد شکست در دو جنگ جهانی، شمهای از زندگینامه خود را به ظرافت و زیبایی روایت میکند. این تالشهـــا منجر به خلق آخرین رمان قطور توماس مان با عنوان «دکتر فاســـتوس» شـــد که هفته گذشته با برگردان حســـن نقرهچی از سوی انتشـــارا­ت نیلوفر به بازار آمد. حسن نقرهچی ترجمه و انتشـــار آثاری چون پایان یک مأموریت، آبروی از دست رفته کاترینا بلوم از هاینریش بل، سالهای سگ، بیحسی موضعی، برگام خرچنگ، از گونترگراس، دوردســـت همین جاســـت، زنگ انشا از زیگفریدلنت­س،هویتگمشدها­زماکسفریش(اشتیلر)رادرکارنام­هاشدارد.

■ آقای نقرهچی، شـــما ً قبـــالاز توماس مان کتاب «آقای فریدمن کوچـــک» را ترجمه و منتشر کرده بودید و حاال رســـیدید به «دکتر فاستوس». حتماً اطالع دارید قبل از انقالب لطفعلی صورتگر این رمـــان را ترجمه کرده بود؟ آقای کریمی مدیر انتشــارات نیلوفر ترجمه این رمان را به من پیشنهاد کرد و گفته بودند که این رمان تا بهحال ترجمه نشــده اســت. بههمین خاطر من فکر میکنم این رمان را هنوز به فارســی ترجمه نکردهاند. آنچه را که آقای لطفعلــی صورتگر تحت عنــوان دکتر

فاســتوس ترجمه کرده اســت رمان توماس ماننیستبلک­هنمایشنامه­ای88صفحهای اثــر کریســتوفر مارلو اســت که تحــت عنوان «دکترفاستوس»منتشرشد. ■ حتماً لطفعلی صورتگر را میشناسید. بله. ایشان یکی از برجستهترین دانشمندان کشــور بودنــد و در دانشــگاه تهــران تدریــس میکردند. منتها آقای صورتگر زبان آلمانی نمیدانســت­ند. زبــان ایشــان فرانســوی بود و ایــن نمایشــنام­ه را البــد از زبان فرانســوی به فارسی برگرداندند. البته آقای صورتگر رمان آقای فاستوس توماسمان را هم اگر ترجمه کــرده بــود ایــن هم یــک امــر متداول اســت بین مترجمان که میگویند، ضروری اســت شاهکارهای ادبیات جهان هر سی سال باید مجدداًترجمهشوند.چونزبانبهع­نوانیک موجود زنده در طول سه - چهار دهه گذشته دچــار تغییــر و تحوالتی شــده اســت. واژگان جدیدی به زبان فارســی اضافه شد، زبان زایا و بالنده است و ادبیات بهترین محلی است کــه این پدیده را میتواند نشــان دهــد. ازاین منظر هم اگر نگاه کنید؛ الزم بود رمان «دکتر فاســتوس» بعد از چهل، پنجاه سال مجدداً ترجمهشود. ■ میدانیم که تاریخچه تراژدیگونه زندگی و مرگ دکتر فاستوس توسط کریستوفر مارلو نمایشنامهن­ویس سده شـــانزدهم انگلستان نوشته شده است. براســـاس این نمایشنامه اقتباسیسین­ماییهمشدها­ستو... توماس مــان تحت تأثیــر کتاب «فاوســت» گوتــه این رمــان را نوشــته اســت. در ایــن اثر شخصیتی دانشمند حضور دارد که خودش را به شــیطان میفروشــد و مــا در رمان دکتر فاســتوس هم میبینیم که تومــاس مان در جاهایی به این شــخصیت اشــارههای­ی دارد. مثــالً در آن هزارتــوی جنــگل و راه رفتناش، دقیقــاً همان شــخصیت مورد نظــر گوته در «فاوست»است.البتهکساند­یگریهمروی شــخصیت دکتر فاســتوس و زندگــیاش که کریستوفر مارلو در نمایشنامها­ش آورده، کار کردهاند؛ یا فیلم ساختهاند. ولی رمان «دکتر فاستوس» توماس مان تفاوتهای آشکاری بادکترفاست­وسکریستوفر­مارلودارد. ■ رمان دکتر فاســـتوس دومین کتابی است که از این نویســـنده آلمانی ترجمـــه کردهاید. فریدمنکوچک­رابهپیشـــ­نهادچهکســ­ـیبه فارسیبرگرد­اندهاید؟ «آقای فریدمن کوچک» شامل چند داستان کوتاهاستکه­منپسازپرسو­جوهایبسیار از دوســتان آن را ترجمــه کردم. مجموعهای از داســتانها­ی کوتاه توماس مــان را به زبان آلمانی تهیه کردم تا ببینم کدام داســتانها تاکنــون به فارســی ترجمه نشــدهاند تــا آنها را ترجمــه کنــم. اتفاقــاً از میان داســتانها­ی کتاب «آقای فرید من کوچک و داستانهای دیگــر» تنها یک داســتان به فارســی ترجمه شده بود؛ بقیه داستانها اصالً ترجمه نشده بودند. اتفاقاً آن داستان را هم آقای حدادیان ترجمه کرده بودند که من خبر نداشتم. بعد از آنهم چند داســتان دیگر از توماس مان را که ترجمه نشــده بودند، پیــدا کردم که مدیر انتشــارات نیلوفــر پیشــنهاد دادند بــه جای ترجمهداستا­نهایکوتاها­یننویسنده،رمان «دکتر فاستوس» او را ترجمه کنم که ترجمه نشدهاست؛کهالبتهترج­مه«دکترفاستوس» کاربسیاربس­یارسختیهمب­ود. ■ سختیکارشای­دبهایندلیل­بودکهتوماس ماندرنوشتن­اینرمانازی­کزبانآرکائ­یک بهره برده اســـت. زبانی که در کتاب مقدس و متونکهنبهک­اررفتهاست. یکزبانویژه­وخیلیخاصاس­ت.ازواژگانی بهره برده که معادل فارســی تقریبــاً ندارند. یکی از دشوارترین مرحله کار هم همین بود یعنی پیدا کــردن مترادفهــا و معادلهای فارسی برای لغت و اصطالحات زبان رمان؛ یعنــی زبــان تئولوگهــا­ی قــرون وســطایی اروپاســت. در اروپا همهجا همین طور است بــا همین لحن صحبت میکردند. هنوز هم کسانی که در رشته الهیات تحصیل میکنند در کشــورهای مختلــف اروپایــی، زبانشــان تقریباًنزدیکبهزبا­نهمینرمانا­ست.البته تومــاس مان مقــداری از زبان کتاب مقدس الهام گرفته اســت و چیزهای دیگری هم به آن زبان اضافه شــده و طی سالیان متمادی همانطــور مانــده اســت. بههمیــن علــت ترجمه این اثر دشــواریها­ی خاص خودش را داشــت. درک و فهم زبان را البته میشــود باجستوجودر­فرهنگهایمخ­تلفکشف کرد و فهمید، ولی یافتن معادل برای واژگان واصطالحاتآ­نخیلیمشکلا­ست. ■ انتشاراینر­مانحواشـــ­یزیادیداشت.از دخالت ماشـــین نویس که متن دستنویس را ماشـــین میکرد تا تئودور آدورنو که مشاور موســـیقای­یتوماسماند­رنوشتناینر­مان بودتاآرنول­دشوننبرگآه­نگسازسرشنا­س... چــاپ اول ایــن رمــان همــان چــاپ 1947 اســتکهلم بــا دســتنویس تومــاس مــان تفاوتهــای بســیاری داشــت. یعنــی ماشــیننوی­س که متن رمان را تایپ میکرد هرجــا را کــه نمیفهمیــد تغییــر داده بــود. توماس مان چهار هفته پس از انتشــار رمان هم متن را کوتاهتــر کرد هم غلطهای تایپی را تصحیــح کــرد بــه اتفــاق دختــرش اریکا. دومیــن چاپ کتــاب بهعنوان چــاپ وین در سال 1948 منتشر شد. این بار هم اشتباهات تایپی فراوانی در متن دیده شــد. من ترجمه دکتــر فاســتوس را از روی متنــی کــه به چاپ فرانکفــور­ت مشــهور اســت انجــام دادم که نسخهاصالحش­دهچاپویناس­ت. ■ ماجرایآدور­نووشوئنبرگ­چهبود؟ تئــودور آدورنــو مشــاور موســیقایی توماس مــان و آرنولد شــوئنبرگ کــه از «تکنیک 12 آوایی» او در موســیقی در این رمان استفاده شــده، از اینکه توماس مان در مقدمه رمان نامــی از ایشــان نیــاورده بود، شــاکی بودند، مســأله دربــاره آدورنو با اعــالن صریح او در کمکهــای وی در خلــق ایــن اثــر در قصــه کوتاهــی کــه توماس مــان دربــاره چگونگی پیدایش دکتر فاستوس در سال 1949 نوشت ومنتشرکردت­مامشد.اماماجرایش­وئنبرگ کــه طی مقالــهای با نــام مســتعار، توماس مــان را شــدیداً مــورد انتقــاد قــرار داده بود. توماس مان با مشورت آورنو برای دلجویی از شــوئنبرگ در مقدمــه چاپ ســوم، یعنی همان چاپ فرانکفورت نوشــت تکنیک 12 آوایی مورد اســتفاده در بخش 22 این رمان از آهنگســاز معاصر آرنولد شوئنبرگ است و بسیاری از جزئیات موسیقایی این کتاب را مدیون ایشان هستم. با این مقدمه مشکل این آهنگساز هم حل شد. ■ چه چیـــزی در آثار توماس مان برای شـــما جذابیتدارد؟ نوشــتههای تومــاس مــان چــه در رمــان و چــه در داســتان کوتــاه اغلب طنــزی تلخ و فرمی پیچیــده و تو در تــو دارد. این رمان نه تنهــا از ایــن قاعده مســتثنی نیســت، بلکه پیچیدگیهای بیشــتری هــم دارد. توماس مان در آثارش از جمله در این رمان ســعی دارد مســائل اجتماعــی و سیاســی دوران خــودش را به تصویر بکشــد. عمیقاً ســعی میکرد مسائل و معضالت جامعه را نشان دهد. توماس مان سه بار تالش کرده چهره روزگار خودش را آشکار کند. یک بار در رمان «خانواده بودنبروکها»، «بار دیگر در رمان «کوه جادو» و در مرحله سوم در رمان «دکتر فاســتوس». باید یادآور شــوم میان هر یک از این ســه رمان بیش از بیست سال فاصله اســت. در رمــان «خانــواده بودنبروکهـ­ـا» زوایایی از جامعه آلمان در قرن نوزدهم به تصویر کشیده میشود. در رمان «کوه جادو» جامعه آلمــان را پیش از جنگ جهانی اول نشــان میدهد و در رمان «دکتر فاستوس» جامعه آلمان را پیش از جنگ جهانی دوم روایت میکند. عــالوه بر همه اینها توماس مــان در اغلــب آثــارش بــه هنــر نیــز توجه خاصــی دارد. این توجه به هنر، هنری که در نظــر توماس مان اغلــب در تضاد با زندگی واقعــی اســت، در رمــان «دکتر فاســتوس» بیــش از همه آثــارش مرکز و محــور توجه و تأکید است. الیه الیه بودن این اثر (الیههای فلسفی و روانشناســ­ی و اجتماعی و هنری) ســبب میشــود هنگام مطالعه ایــن رمان دقت فراوانی به خرج دهیم. مثــالً خیلــی از نویســندگا­ن پــس از قــدرت گرفتــن نازیها در آلمــان، جامعه آلمان را مــورد بررســی قرار دادنــد در آثارشــان. ولی توماسمــان ســرخوردگی­های اجتماعــی شــهروندان را فوقالعــاد­ه دقیــق تحلیــل میکنــد. اینکه چه عواملی ســبب میشــود کــه مــردم گرایش پیــدا کنند به شــعارهای فاشیستی و شعارهای ملیگرایانه افراطی، در آن دوران ســخت چــه اختالفاتی بر ســر گرایشها سیاســی و عقیدتی در خانوادهها پیدا شــد. خیلی قشنگ این معضالت را در جامعه آلمان بررســی میکند. کســانی اگر گرایشــی جامعه شناسی داشــته باشند این آثار برایشان فوقالعاده جذاب است. ■ میدانید کـــه جورج لـــوکاچ گرایشهای چپداشتوتوم­اسماندرجنا­حمخالف چپ قرار میگرفت بـــا این توصیف لوکاچ نقدهـــای ســـتایشآم­یز فراوانی در تفســـیر آثارماننوش­تهاستومتقا­ب ًالتوماسمان­از لوکاچ به نیکی یاد میکرد و نامههای فراوانی بین آنها رد و بدل شد. علت این نزدیکی چه بود؟ رابطــه توماس مان و جورج لــوکاچ را رابطه عاشــقانه فکری توصیف کردهانــد. با وجود نامههــای فراوانــی کــه بــه هــم نوشــتهاند، بیــش از یــک بــار همدیگــر را ندیدهانــد و مالقــات نکردهانــد. تومــاس مــان یکــی از شخصیتهای رمان مشهور خودش یعنی کــوه جــادو را براســاس شــخصیت فکری و رفتــاری لوکاچ نوشــته اســت. لــوکاچ هم در مقابلآننوش­تکهاگرچهدو­هنرمندخالق و منتقــد از دو ســنخ و دو قطب مخالفاند، اما یکدیگــر را کامل وتمام میکنند. با همه عشــق و عالقه شیفته واری که لوکاچ بهکار و هنر توماس مان داشــت و با وجــود احترام بیانــدازه امــا از دور تومــاس مــان بــه کار و زندگــی لــوکاچ و با وجود آنکــه توماس مان در دو نوبــت مانع از اخــراج و تحویل لوکاچ تبعیــدی از آلمــان و اتریــش بــه حکومــت فاشیستی مجارســتان شــد. اگرچه توماس مــان نبوغ لوکاچ را در نوشــتن نقد و تفســیر ادبیــات ســتایش میکــرد و او را بزرگترین منتقد روزگار مینامید، فقط یک دیدار کوتاه در ســال 1922 با هم داشــتند و مکاتبههایی که بین آنها صورت گرفت. رفاقت این دو با همه اختالف عقیده در این حد باقی ماند. ■ اتفاقاًتوماسماندر­اغلبآثارشا­زاقشار متوسطجامعه­دفاعمیکندو­زندگیاینقش­ر رازیرذرهبی­نمیبرد. درست اســت ولی از طبقات مرفه جامعه هم در آثارش شــدیداً انتقاد میکند، شــما میبینید در رمان «خانواده بودنبروکها» زوال یــک خانــواده یــک خاندان بــزرگ را روایــت میکنــد و زوال اشــرافیت را تجزیه و تحلیــل میکنــد و از جامعــه بعــدی کــه توتالیتاری­ســم از آن ســر برمــیآورد بــه ســختی انتقــاد میکنــد. ایــن طور نیســت کــه بگوییــم توماس مــان ضد کمونیســم، ضدسوسیالیس­ــم اســت. آدمــی بــود مثل گونتر گراس، گونتر گراس هم نویســندها­ی ضــد کمونیســت بــه آن معنــا اســت. ولــی سوســیال دموکراســی را قبــول دارد. نویســندگا­نی مثل پیتر وایس، گونتر گراس و توماسمان ...و نویســندگا­نی هســتند که بــه تعبیــری چپ محســوب میشــوند اما کمونیســم را قبــول ندارنــد. امــا سوســیال دموکراســی را میپذیرنــد. یعنــی اختالف نظرشان با برشت و نویسندگان کمونیست در همین است.

 ??  ??
 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran