Iran Newspaper

می شد به جنگ صاعقهها رفت

-

مــن عادت ندارم تجربیات شــخصیام را به جمع تعمیم بدهــم و فی المثل اگر در دوران دانشــجویی ســر پرشــوری داشــتم بگویم در آن زمان همه این گونه بودند اما اغــراق نیســت اگر وجه غالب یــک حالت را بهعنوان خصیصه آن بشناســیم. دوران دانشــجویی، ترکیبی از عاشقانهها و عالمانهها و آرمان هاست. عاشقانههای­ش اما بر دو دیگر، غلبه دارد. شــاید بهخاطرهمزم­انی جوانی و دانشجویی. امتزاج عاشقانه با عالمانه و آرمان این گونه است که کالس وهمکالس و حق طلبی و جامعه، جملگی، چنان رابطه معناداری پیدا می کنند که وقتی به تو میرسند باید با حماسهای، تمام صداقت و روح جوان و دست نخورده ات را نثارشان کنی. اینجاست که از کیفیت غذا تا فالن اشتباه سهوی استاد، دست از پا خطا کردن سیاسیون یا عرف و سنت جامعه برای تو تنها آوردگاههای­ی برای آزمودن جسارت و اعتراض و نقد اند و طرفه اینکه در همه آنها، حرفیداری برای گفتن و توانی برای صرف کردن. دوران دانشــجویی مــن در مقطع کارشناســی، در نیمــه دوم دهه هفتــاد بود؛ همان مقطعــی کــه از دل آن دوم خرداد و ماجراهای بعد از آن برآمد. خیلی زود برای من که در آن زمان دانشــجوی دانشــگاه تهران بودم، سیاســت از نان شــب واجبتر شد. دوم خرداد اکنون برای بســیاری از همنســالن من نوســتالژی یا تراژدی اســت اما اگر بخواهم وجه خوشبینانه ماجرا را مرور و از تلخیها صرفنظر کنم، هنوز هم فهرستی از خوشکامیها در برابر ذهنم رژه میرود: اقبــال آشــنا شــدن با مفاهیــم جدیدی که ذهــن و زمان ما را مشــغول دقــت و توجه خــود کردند یکی از آنهاســت. اگرچــه برخی از این مفاهیم هیچوقت تجربه نشــدند، دست کم اما با تمام وجود فهمیدیم که حس و حال دانشجویی و جوانی در مواجهه با تغییرات بزرگ چیست؟ بجز این فهمیدیم که تغییرات چه نوع مخالفان و موافقانی را برخواهــد انگیخــت. فهمیدیم که صنــوف و تیپهای مختلــف در جامعه هرکدام در هنگامــه برآمدن تحــوالت عمیق فکری تا کجا و با چه ســودایی همراهند و امید تا کجــا میپایــد و از کجا به بعــد به ِهن و ِهن میافتد. عالمانه را به مثابه «دانســتهها­ی قطعی و یقینی» که بگیریم، باید بگویم هم این عالمانهها و هم عاشقانههای دوران دانشــجویی - مثــل سیاســت و جامعه- ســهل و ممتنع اند. ســهلاند چــون از اقبال خوبشان با بروز و ظهور دانشجوی آرمانخواه و همه فن حریفی که شما باشید روبهرو شــده اند! ممتنعاند چون پیچیدهتر از ذهن بیآالیش و جوان شــمایند. نه من که هر دانشــجویی که مثل آن نسل دوران دانشجویی من، با گفتمانی جدید و فراگیر روبهرو شــود، بــرای خود رســالت بهبود و تغییــر را تعریف مــی کند. انتهای همــه این تغییر دادنها و به قول اخوان ثالث «این مباد..آن باد» این است که باالخره آدمی میفهمد خودش تغییر کرده است و جهان بر همان مدار است. این سخن، دمیدن روح یأس بر همه تکاپوهای جوانی و دانشجویی نیست که از قضا کم نیستند تغییرات و بهبودهایی که انسان در پیچ و تاب تحوالت فکری و روحی خود بهدست میآورد، بتهایی که میشکند، آرزوهایی که معقولتر میشود و شدنهایی کــه دیگر به هیجان و شــعار ختم نمیشــوند اما هرچــه که بگوییم باز ســخن از برهه آغازینی است که مانند همه مراحل آغازین، خوب و بدهای خود را دارد. خوبهایش آنجاست که تبار همه فضیلتهای بعدی آدمی در این دوران است و بدیهایش آنجا که همه پیچیدگیهای­ی که زمانه عمقشــان را به مرور به آدم نشــان میدهد، در این دوران، صرفاً نشانههایی از بیکفایتی گذشتگان بودهاند!

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran