Iran Newspaper

صدیقی، سیاستمدار صادق

- مجید بجنوردی

حیات مرحــوم دکتر غالمحســین صدیقــی را میشــود به دو شــاخه علمی و سیاســی بخشبندی کرد. در این میان بحث درباره حیات علمی ایشــان (چنانچه از بنیانگذارا­ن مؤسســه مطالعــات و تحقیقــات اجتماعــی دانشــگاه تهــران بودنــد) مجالی جــدا میطلبــد. امــا حیات سیاســی صدیقــی، فراز و نشــیبهای زیادی داشــت. او بــا اینکه تا پیش از ملی شــدن صنعت نفت هیچ ســابقه سیاسی نداشــت، به کابینه دکتر محمد مصدق وارد شد، در ابتدا ســمت وزیر پســت و تلگراف را به عهده داشــت و بعد در سال 1331 نیابت نخســتوزیر و وزارت کشــور به او محول شــد. بعد از 28 مرداد 1332 به زندان افتاد و پــس از چندی، به همــکاری با جبهه ملی ادامــه داد و درنهایــت در آذر 1357 برای قبول سمت نخستوزیری از سوی شــاه و پس از انقالب هم از سوی مهندس مهدی بازرگان جهت حضور در کابینه دولت موقت دعوت شــد. به مناســبت زاد روز دکتر صدیقی در 12 آذر ،1284 گفتوگویی با خسرو سیف (متولد ؛1315 از فعالین سیاسی حــزب ملت ایــران و از نزدیکان سیاســی دکتر صدیقی) تنظیم شــد که بــه کم و کیف حضور صدیقی در جبهه ملی و حضور سیاســتمدا­ر صادق در عرصه سیاسی کشور در سالهای نزدیک به انقالب اسالمی میپردازد که در ادامه میخوانید.

■ برای شــروع از نخســتین آشــناییتا­ن با مرحوم دکتر غالمحسین صدیقی بگویید.

مــن در ســال 1339 یعنــی در موقــع تجدیــد فعالیــت جبهــه ملــی دوم، آقای دکتــر صدیقــی را از نزدیک دیــدم. اگرچه پیش از آن در جریان فعالیتهای ایشان بــودم. چــون آقــای صدیقــی جــزو هیأت اجرایــی جبهــه ملی هــم بودند، مــا برای مسائل جبهه ملی، بهطور مداوم با ایشان مشورت داشتیم. چه بســا جلساتی که در منــزل خــود آقای دکتــر صدیقی تشــکیل میشد. حتی یادم میآید که در یک مورد خــاص، بایــد حتمــاً ایشــان را میدیدیــم و از نظــرات او اســتفاده میکردیــم و ناچــار شــدیم بــه اتفــاق چنــد نفــر دیگــر از نماینــدگا­ن گروههــای دیگــر ملــی، در ســاعت 11 یا 11 و نیم شب به دیدار ایشان برویــم! در آن موقــع منــزل او در چهارراه سرچشــمه بــود و طبیعتــاً در آن موقــع شــب خواب بودنــد! خالصه به مــا گفتند در ســالن منتظر بمانیم تا ایشان تشریف بیاورند؛ ما نشستیم تا اینکه دکتر صدیقی خیلی مرتب و کراوات زده آمدند! ایشــان خیلــی مقرراتــی و بــا نظــم و اخالقمدار بــود و طــرز صحبت کردنــش خیلی ادبی و شــمرده بــود و شــخصیتی داشــت کــه حضــورش نســبت بــه دیگــران از لحــاظ حــرکات و برخورد و طــرز صحبت کردن، محســوس و قابــل تمیــز بــود. همچنیــن دکتــر صدیقــی جمعههــا در خانهشــان دیــدار همگانــی داشــتند و ایــن خانه یک بیرونــی و اندرونــی داشــت و همــه در آن جمع میشــدند و حیاط منزل هم خیلی محــدود بــود و زمانــی کــه دیدارهــا آغــاز میشــد، ایــن جمعیت حس میشــد. در تمام جلسات بیشتر بحثها فرهنگی بود اما بحث سیاسی هم صورت میگرفت. ■ ظاهــراً همــکاری دکتر صدیقی بــا جبهه ملی فــراز و نشــیبهای زیادی داشــت، از این فراز و فرودها و علت دلخوری صدیقی از جبهه ملی بگویید؟

اجــازه بدهیــد از چگونگــی آغــاز اختالفها در جبهه ملی بگویم تا بعد به دکتر صدیقی برســیم. در فروردین 1340

بــود که اعالمیــها­ی بهنــام انشــعابیه­ای نیــروی ســوم یعنــی دکتــر محمدعلــی خنجــی و دکتــر مســعودحجا­زی پخــش شــد. در ایــن اعالمیــه پیشــنهاد شــده بود کــه احــزاب، خودشــان را بــه نفــع جبهــه ملــی ایــران منحــل کننــد! صحبتهایــی هــم بــا افــراد و احــزاب شــد. آقــای دکتــر خنجــی بــه مــن گفــت کــه یــک قــراری با آقــای داریــوش فروهــر بگــذار تــا در ایــن مــورد صحبــت کنیم؛ من گفتــم نیازی به صحبــت نیســت چــون مــا قصد تشــکیل حــزب واحــد نداریم؛ مــا میگوییم جبهه و جبهه بنا بر تعریفش شــامل نمایندگان احــزاب سیاســی میشــود. بــه هرحــال با آقای فروهر قرار گذاشــته شد و فروهر هم همین نکات را متذکر شــد. نتیجه اینکه از همــان زمان پایــه اختــالف در جبهه ملی بابــت این بحثهــای حزبــی و غیرحزبی آغار شد. محمد رضا شاه هم احزاب ملی را کوبیــده بود و اجــازه فعالیت نمیداد و ما یا آقای فروهر دائم در زندان بودیم. به همیــن دلیل احزاب امکان گســترش و در بــر گرفتــن جوانان را نداشــتند و در نتیجه جوانهــا بیشــتر غیــر حزبــی میشــدند. بنابرایــن وقتــی ایــن پیشــنهاد خنجــی و حجازی پیش آمد بعضی جوانهای غیر حزبــی از ایــن پیشــنهاد اســتقبال کردند. تــا قبل از این پیشــنهاد، جلســات شــورا و حوزههایی که در صنوف مختلف تشــکیل میشــد خیلــی خــوب جلــو میرفــت تــا اینکــه این اختالفــات به آنها هم کشــیده شــد. پایهگذار این اختالفــات هم، خنجی و حجــازی و بخصــوص حجــازی بودنــد. امــا در جبهــه ملــی کســانی بودنــد کــه از پراکندگــی غیرحزبیها اســتفاده سیاســی میکردند، مثل آقای دکتر کریم سنجابی! گرچه در وطنپرســتی او هیچ شکی نباید کــرد اما روش او گاهی غلــط بود. اما دکتر صدیقــی معمــوالً خــط اصیــل و درســت را انتخــاب میکــرد و چــون جــزو هیــأت اجرایــی بــود، نظــرات خــودش را بســیار دقیق و اصولــی و منطقی بیان میکرد. تا ایــن زمان این اختالفها به دکتر صدیقی ســرایت نکرده بــود. تا اینکــه قضایای 15 خــرداد ســال 1342 پدید آمد. مــا اعتقاد داشــتیم کــه عمــل رژیــم در برابــر ایــن اتفــاق، یعنــی ســرکوبی و کشــتار مــردم باید محکوم بشــود؛ بعضیهــا مثل دکتر صدیقــی موافق ایــن محکومیــت و اصالً پیشــنهاد دهنده آن بودنــد و بعضی هم مخالفــت کردند. روی هم رفته بواســطه ایــن مســائل و صحبتهــای دیگــری کــه بین رهبــران جبهه ملــی و صدیقی پدید آمــده بود، یک نقاری بیــن دکتر صدیقی و بعضــی دیگر پیش آمد و دکتر صدیقی گفتنــد کــه دیگــر در هیچ یک از جلســات جبهه ملی شرکت نمیکنند. ما خودمان نامه نوشتیم و حدوداً پنجاه یا شصت نفر هم امضا کردند که این عمل حکومت در 15 خرداد باید محکوم بشــود. ما به اصل قضیه حرکت 15 خرداد کاری نداشــتیم؛ بحــث ما برخــورد حکومت به این شــکل با مردم بــود که الزم بود ما آن را محکوم کنیم. دکتر صدیقی هم دنبال این قضیه بودند و همین مســأله پایه اختالفی شــد بیــن آقای دکتــر صدیقی و دیگــر اعضا و نهایتــاً اعــالم کرد کــه دیگــر در هیچ یک از جلســات شــورای جبهــه ملــی شــرکت نمیکند و تماسش را قطع کرد. البته این قطــع تماس به این معنــا نبود که ارتباط مــا بــه کل قطــع بشــود. آقــای صدیقــی روزهــای جمعه کمــاکان دیــدار همگانی داشــتند و همــه عالقهمندان بــه دیدار او میرفتنــد و ما هــم میرفتیم و پای ثابت ایــن دیدارهــا هــم خــود آقــای داریــوش فروهــر و همسرشــان پروانــه اســکندری بودند. ■ کمی جلوتــر بیاییــم. در آذر مــاه 1357 شاه از دکتر صدیقی دعوت به قبول سمت نخســتوزیر­ی کرد. ضمن اینکه بفرمایید چــرا شــاه در آن مقطــع بهدنبــال صدیقی رفــت، علت عــدم پذیــرش این ســمت توسط صدیقی از دید شما چه بود؟

شــرایط مملکــت و آن تظاهــرات ضدشــاهی کــه صــورت گرفــت، شــاه را مســتأصل کــرده بــود. بــه همیــن دلیــل در ابتــدا افــرادی نظیر ارتشــبد غالمرضا ازهاری و جعفر شــریف امامی را روی کار آورد و هیچ کدام نتوانســتن­د کاری بکنند. شــاه مشــاورانی داشــت و ایــن مشــاوران گزینههــای مختلــف را بــه او پیشــنهاد میکردنــد. شــاه از افــراد مختلف دعوت بــه نخســتوزیر­ی کــرد. ابتــدا صحبــت از اللهیــار صالــح بــود کــه او نپذیرفــت. بعــد از کریــم ســنجابی دعــوت شــد کــه او هــم نپذیرفــت؛ چون ســنجابی شــرط نخســتوزیر­ی را خروج شــاه اعالم کرده بود، شــاه هم در آن مقطع نپذیرفته بود. در نهایــت ظاهــراً دکتر علــی امینی که از مشــاوران شــاه بود به او میگویــد که تنها چهــره باقــی مانده که میشــود از او بهره بــرد و از پــس ایــن قضایــا بربیایــد دکتــر صدیقی اســت؛ در خاطرات آمده که شاه به او میگوید: «آن معلم جامعهشناسی را میگویــی! حــال کار مــن بــه جایــی رســیده که او نخستوزیر شــود» (نقل به مضمون). در نهایت صدیقی به نزد شاه دعوت شــده و ظاهراً این جلســه اول هم بــا کلی کنایه و گله از ســوی دکتر صدیقی خطاب به شــاه برگزار میشــود. خالصه، نتیجــه به جلســات بعد موکول میشــود تا صدیقی درباره این پیشنهاد فکر بکند. دکتر صدیقی این پیشنهاد را پذیرفت اما برای شــاه شــروطی گذاشــت. مهمترین شــرط او ایــن بــود که اگــر دولتی تشــکیل دهد، شاهنشــاه نباید از کشــور خارج شود و اگــر هم نمیخواهــد در تهران بماند به جزیره کیش برود. ■ طبق گفته خود شــاه، دکتر صدیقی تنها کســی بود که از او خواست تا ایران را ترک نکند. منظور صدیقی از نگهداشتن شاه در مملکت چه بود؟

بهنظــرم صدیقــی درســت فکــر کرده بود. ارتشــی که ما داشــتیم وابسته به شاه بــود. صدیقــی میدانســت که اگر شــاه از مملکــت خــارج شــود ارتش فروپاشــید­ه میشــود. ایــن اســت کــه بــا خــروج شــاه مخالف بود و شــرط اصلــیاش هم برای نخســتوزیر­ی همیــن بــود. بــه هــر حال صدیقــی بــرای تشــکیل هیــأت دولــت با عــدهای تماس گرفت تا کابینه خودش را بســازد ولی هیچ کدام حاضر به همکاری نشدند. من در آن زمان در شورای مرکزی جبهــه ملی بودم و یادم میآید که تقریباً همــه افراد جبهــه ملی با نخســتوزیر­ی ایشــان مخالف بودنــد؛ نه بهدلیــل اینکه نخواهند او نخســتوزیر شــود! بلکه فقط بهدلیــل عالقــه به خــود صدیقــی بود که مخالفت میکردند. ■ ظاهــراً از حزب شــما داریــوش و پروانه فروهر هــم مخالفــت میکردنــد؛ بنده در یادداشــتی از بهــروز برومنــد خوانــدم که پروانــه و داریــوش فروهــر «کــه عاشــقانه زندهیــاد دکتــر صدیقــی را دوســت میداشــتند، بــه منــزل ایشــان میرونــد و درخواســت میکننــد کــه مبــادا اســتاد دکتــر صدیقــی پیشــنهاد شــاه را بــرای نخســتوزیر­ی بپذیرنــد». طبــق ایــن یادداشــت، پروانــه فروهــر میگویــد: «ما نگــران هســتیم مردم خشــمگین شــما را بکشــند». علت اصلی مخالفت فروهر با نخستوزیری صدیقی چه بود؟

بلــه آقــای برومنــد بدرســتی نقــل کردهاند چون خودشان هم از حزب ملت ایرانانــد. چــه آقــای فروهــر و چه مــا، به طورکل به این نتیجه رسیده بودیم که کار از کار گذشــته اســت. یعنی هر کس بیاید و قصــد خدمت هم داشــته باشــد موفق نخواهد شــد. نــه تنها داریــوش فروهر که جمــع مهمی از افراد جبهــه ملی با گل و شــیرینی به منزل دکتر صدیقی میرفتند و ایشــان را از پذیرفتــن ایــن ســمت منــع میکردنــد. بــرای مثــال آقــای احمــد انصــاری و یــک عده جمع شــدند و با گل بــه منــزل دکتر صدیقی رفتنــد و با گریه و زاری از او درخواســت کردنــد کــه «آقــای دکتر این ســمت را نپذیرید!». این اســت کــه این درخواســته­ا منحصر بــه فروهر

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran