Iran Newspaper

بو‌قها‌و‌دوربی ‌نها

-

بــوق یک زبــان رایج اســت. لحن کالچ و فرمــان و ترمز مثــل راننــدگان آن دیــار کــه کمــی تا قســمتی خشــن و جدی است. جادهها بشدت دچار فقرند... یعنی نشان، راهنمــا، عالمت، تابلوهای ایســت و خطر در گردش به چپ و راست و محدودیت و نامحدویت سرعت ...و که تقریباً نیســت، بمانــد، از تله ســرعت و دوربین و از این حرفها هم خبری نیست و جالبتر آنکه برگه جریمه هم آنجا نیســت که نیســت. چند روزی در آن دیار باید مســافر ونها، اتوبوسها، سواریها و تاکسیها باشی تا آمد و شد از مرز به مرز میسر شود؛ حداقل ظاهر ماجرا بــرای یــک مســافر در آن چنــد روز اینگونــه اســت، غیر ظاهــر را نمیدانم! در آنجا شــاید خیــال کنی بوق زبان رایج اســت و نبودن تله ســرعت و جریمــه توهم... این طرف مرز اما البد میدانی که آنجور نعمات و نغمات تا دلت بخواهد هســت. ایــن اوضاع را دو، ســه میلیون نفــری که در ایــام اربعین از قلب شــهرهای ایران راهی میشوند تا مرز و از آنجا به نجف و کربال و چند روز بعد بازمیگردند، شهادت میدهند. یک چیــز دیگر و البتــه جالبتر؛ خبرهــای تصادفات و تلفــات جــادهای را در همــان ایام، آن طرف مــرز و این طــرف مرز با هم مقایســه کنیــد. روراســتتر اینکه فکر کنیــد برگه جریمه قبل و بعد از نجومی شــدن ارقامش معجزه کرده یا بوق؛ زبان رایج جادههایی که از برهوت بیبرگی(پیدا نشدن برگه جریمه) میگذرد؟ به نظرم نه به آن شــوری شــور و نه بــه این بینمکی. – در اینجــا مــراد از شــوری همان بــوق و بینمکی همین دوربینهای وارداتی جریمهکن و همکارانشــ­ان اســت – بگذارید از بوق بیشــتر بگویــم؛ تصور کنید چراغ قرمز اســت یا ســر یک پیچ یا دوراهی، خودروها کیپ تا کیپ کنــار هم ایســتادها­ند. خب معلوم اســت کــه خودروها راه پیــش رفتــن و پس آمــدن ندارند... کمــی باید صبر کنــی تا نیمکالچ نیــمکالچ پیش بروی تا گره باز شــود و دوراهی یا پیچ را رد کنی و خالص... شاید هم عابرهای متراکــم دارند از خیابان و از مقابل خودروی شــما عبور میکنند. از شما کمی صبوری و از عابران عبور و بعد راه باز میشــود و خالص .... نه! توی عراق اینگونه نیســت، یعنــی یــک تفــاوت کوچــک وجــود دارد، آن نیــمکالچ نیــمکالچ و ایــن کمی صبــوری طعم دارد؛ بــوق، بوق، بــوق، بــوووووقق­قق. سرســام میگیــرد آدم. خــب، درباره دوربینهای وارداتی جریمهکن و همکارانشــ­ان البته الزم نیســت بیشــتر گفت زیرا کیســت که نداند در ایــن زمینــه االحســاس و المشــاهده کار را تمــام کــرده است. موضوع این است که رانندگی ما در ایران طعم لجبازی هــم دارد که از فلشها سرچشــمه میگیرد. دور از جان شــما، خانه یکی از خویشــان ما مجاور یک پل روگذر در یکی از بزرگراههای تازه افتتاح شــده باالی شــهر تهران اســت. همیــن اول پــل در مســیر جنوب به شــمال یک دوربین اســت که از پنجره خانهشــان قابل رؤیت است. شــاهد میگوید این یک دوربیــن وارداتی جریمهکن که نیســت، یک چاه نفت اســت! ثانیه به ثانیه بلکه کمتر، فلــش میزنــد بیچــاره ایــن خودروهــا(کاری نداریم که صــدای حرکــت ماشــینها در بزرگــراه شــب و روز ما را هــم بیچاره کرده) به پل که میرســند، به فلش جریمه میخورنــد، چــرا؟! چون ســرعت مجاز 08تــای آنها در بزرگراه، به پل که میرســند یکدفعه باید 04تا بشــود. یعنی اینجا پل جریمه است. خب، این چشمه لجبازی میشــود. مثل همان بوق سرســامآور آنطــرف؛ منتها تفــاوت در این اســت که معجزه این هــر دو برمیگردد به خبرهای تصادفات جادهای بیشــتر در ایران نســبت بــه تصادفــات کمتــر در عــراق در همــان ایــام اربعین. موضــوع مبهمــی اســت... معلــوم نیســت اشــکال کار کجاست...

 ??  ?? ، روزنامهنگا­ر
، روزنامهنگا­ر

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran