دارم خودم را میکشم؛ مرا ببین!
رسانهداری کار شاقی است. این گزارهای است که هر کسی همکاری کوچکــی با یک رســانه فراگیر داشــته، میتوانــد آن را تصدیق کند. رســانه، محتوا میخواهد و مخاطب. محتوا باید از سمت رسانهدار تأمیــن شــود و جذابیت و شــکل عرضــه آن، تضمینی اســت برای جــذب و مانــدگاری مخاطب. الگــوی تاریخی رســانهداری هم این بوده: شخص یا گروه برخوردار از منابع قدرت، ثروت و یا تخصص؛ برای عرضه محتوایــی «قابلعرضه» و احتماالً «مخاطبپســند» رســانهای راه میانداخــت. این محتــوا میتوانســت برگرفته از یک شاخه تازه دانش یا دیدگاههای یک حزب سیاسی یا حتی پیامهایی بــا محوریــت معرفــی یک محصــول یا خدمــت اقتصــادی باشــد. اما وقتــی صحبت از رسانههای اجتماعی و بویژه اینستاگرام میشود، ماجرا کمی متفاوت میشود: ما با خیل بیشماری آدمهای صاحب رسانه روبهروییم که محتوا ندارند. بدتر اینکه نهتنها رسانه دارنــد و محتوا ندارند؛ بلکه مخاطب هم دارند، آنهم خیلی زیاد! نتیجه میشــود این: صاحبان این دکانهای محتوایی برای نگه داشتن آن مخاطبان، حاضرند دست به تولید هرمحتواییبزنند. سؤالاول:اگرمحتواندارندآنمخاطبانازکجاآمدهاندپس؟! عکسهایی از زندگی شخصی، زنجمورههای کسالتبار امروزی و خطشکن دو-سهسال پیش، به اشــتراک گذاشتن تجربههای پوسیده هرروزه، شیرینکاریهای طفل معصوم سهماهه، نابغهبازی بچههای شــیرینزبان چهار-پنجساله! به همین سادگی. اینها در آغاز هجوم ایرانیها به اینســتاگرام محتواهای کلیکخوری بودند. مخاطب میآوردند. چرا؟ نمیدانم. شــاید چون مردم در آغاز شکلگیری رسانههای اجتماعی، تشنه سرک کشیدن به درون پستوها و خلوتهای یکدیگر بودند. میدانم دلیل قانعکنندهای نیست. ولی کافی است صفحات پرفالوئر فعلی را ببینید. عکس گرفتن از یک گلدان در کنج یک آپارتمان محقر و سوار کردن چند فیلتر بر آن، چرا باید 100 هزار الیک بخورد؟! سؤالدوم:چرااینمحتواهایشخصی-خانوادگیدیگرجوابنمیدهد؟ مخاطبان این رســانههای تکنفره، دیگر الیک نمیکنند. حداقل آنقدر که باید نمیکنند. محتوای تولیدی «اینستاگرامرها» خورده به زمین سفت! باید فکر دیگری کرد. باید از جان و دل خود و روان دیگران مایه گذاشت تا محتواهای جذاب یا حداقل جذبکننده و جیغ تولید کرد. با کدام استاندارد و اصول تولید محتوا؟ استانداردی در کار نیست! متر و معیار و مالک، حالخوبالیکهاستوبس!شاخهاازبچه،حریمخصوصی،گیرهایذهنیوشخصیتی، خط قرمزهای فردی و جمعی، هنجارهای خانوادگی و اجتماعی و اخالقی و هرچه که دم دستشانبیایدمایهمیگذارندتادیدهشوند.آنهاحاضرندبمیرنداماخوبدیدهشوند. ■ مخاطبانشرمگین برخی نظرسنجیهای پیش از برگزاری انتخابات ریاستجمهوری امریکا، نشان میداد هیالری کلینتون برنده انتخابات است. اما نتیجه چیز دیگری شد. میگویند طیف زیادی از رأیدهندگان امریکایی خجالت میکشیدهاند بگویند میخواهند به ترامپ رأی بدهند. آنهــا رأیشــان را یا پنهان کــرده بودند یا بــه دروغ چیز دیگری گفته بودنــد. به آنها لقب رأیدهندگان شرمگین دادند. در اینستاگرام هزاران صفحه وجود دارد که با وجود اینکه الیک و کامنت زیادی هم نمیخورند اما فالوئرهای زیادی دارند. خیلی زیاد. اینها همان دنبالکنندگان شرمگین هستند. همانها که فالو میکنند اما در جمعها و دورهمیهای آسیبشناسانه، منتقد جدی این فضای «اینستاگرامی مبتذل» هستند. حاال چرا دنبال میکنند؟ نمیدانم. ترشح دوپامین ناشی از دیدن یک پست جدید از اینستاگرامری که معتاد دیدن هر روزه صفحهاش شدهایم، شاید سرخوشی غیرقابلترکی داشته باشد. ■ رزومههایاینستاگرامی،داراییهایغیرمنقول شاخها هیچوقت نمیمیرند. چون مدام در حال دیده شدن هستند، چون مدام در حال ایمپرشن گرفتناند! آنها شاید کمتر الیک بخورند، اما حتی وقتی فحش هم میخورند غلیظتر و فربهتر میشوند. آنها خروجی دیگر صفحات اینستاگرام خود را وصل کردهاند به حســابهای بانکیشان. برخیهایشان حتی استخدام شرکتهای معظمی شدهاند و فالوئرهایشــان را زدهاند تنگ رزومه خودشــان و داراییهای غیرمنقول کارفرمایشان! باورتان میشــود! من و شمایی که فالو میکنیم؛ شدهایم بخشــی از اموال و سازوکارهای مارکتینگ فالن یا بهمان کمپانی و برند و استارتاپ! زیبا نیست؟!