زندگی؛فرصِتجانکاهتولیدمحتوا برایاینستاگرام
در ایــن دقیقــه از تاریــخ کــه جهان مجــازی چنان بــا جهان واقعــی در هــم تنیــده که تشــخیص مرزهای دقیــق هر یک دشوار و ناممکن به نظر میرسد، باید از برآمد ِن نسل جدید مشــتریانی ســخن گفت که برای انتخاب محصول دلخواه، پرسشی عجیب را به مثابه معیاری مهم در ذهن دارند؛ «آیا محصول/پیشنهاد مورد نظر، به درد تولید محتوایی مجازی (اینستاگرامی) میخورد؟» پاسخ به همین پرسش است که شــهروند-کاربر را وادار میکند تا در انتخابهای نهاییاش، مقصدهاییچونمالدیویاپاریسرابهبرلینیاترکیه،استیک فیله مینیون را به پاستا و دست کم تا مدتی که « ُمد» ایجاب میکندشلوارجینماماستایلرابهشلوارراستهترجیحبدهد.همینترجی ِحروشن است که در چند سال اخیر ما را به جهان-فضایی دیگر هل داده. جهانی که در آن رستورانها و کافهها فضای داخلی و نحوه سرو غذاهایشان را تاحد زیادی بر اساس امکانتولیدمحتوایاینستاگرامیطراحیمیکنند.رستورانیکهظرفهایشدارای پایــهای ثابت برای قرار دادن موبایل یا ریلی چرخان برای گرفتن ویدئویی کوتاه از غذاست یاکافهایکهقابهایینقاشیشدهبرایگرفتنعکسهایاینستاگرامیرا درفضایداخلیاشکارگذاشتهازنمونههایمشهورچنینفضاهاییاند. اجازهبدهیدشکلارتباطاینستاگرامباکاربرانشراواضحکنیم:«آیاازآنچههستید رضایت ندارید؟ اهمیت ندهید. اینســتاگرام، ماشــین رؤیاپردازی اســت که در آن بســتهای آماده و کامل بــرای فراموش کردن «آنچه که واقعاً هســتید» و دویدن به رؤیای محقق شده «کسی که آرزوی بدل شدن به آن دارید» را در اختیارتان خواهد گذاشــت.» بله؛ همه این دســتگاه عریض و طویل بر مبنای پردازشی روانشناختی و هوشــمندانه، بــرای بیدار کــردن رؤیاهای فروخــورده میلیونها آدم و فراموشــی ناکامیهای مکرر آنها در جهان واقعی طراحی شــده اســت. در یکی دو ســال اخیر فیلترهــای تازه اینســتاگرام و پیامرســانی چون اســنپ چت با توانــی عظیم برای فراموش کردن «آنچه که واقعاً هستیم» و تقدیم «آنچه که آرزوی بدل شدن به آن را داریــم» به میدان آمدهاند. ابزارهایی که یکی از بلندپروازانهترین رؤیاهای آدمی را بســادگی هر چه تمامتر عملی کرده اســت؛ «تغییر چهره». پوس ِت روشن، بینی کوچک، چشــمهای درشــت رنگی، مژههای بلند ...و که همه محصول فراموشــی کامــ ِل لکهــا و تیرگیها و اندازههای واقعی اجــزای چهرهاند و تمنای عظیم فرد برای«زیباشدن»رادرکسریازثانیهبرآوردهمیکنند.شدتتأثیرچنانابزارهاییرا وقتیبهترمیفهمیمکهبدانیمدرسالهایاخیرکلینیکهایزیباییباخیلعظیم مشتریانی مواجهند که با نشان دادن عکسهای فیلتردار خودشان، میخواهند به همان «چهره»ی فیلترداری بدل شوند که در نگاه آنها از خودشان واقعیتر است. آنجا که نیروی شهروند جهان مدرن برای گالویز شدن با واقعیت به پایان رسیده، اینســتاگرام نیروی بزرگ تازهای است که او را همچون بیماری ناکام رودرروی خود مینشاند،بازوهایعظی ِممجازیاشرادرآشفتگیذهنیتاوازجها ِنواقعیفرو میکند، و با دســتکاری و َه َر ِس ناخرسندیها و دورریختنیها و اضافا ِت واقعیت، رؤیایی نونوار و درخشان را به او تقدیم میکند. مسأله اما آنجاست که کاربر تمنای حضور چنان رؤیای مجســمی را نه تنها در فضای مجازی که در جهان واقعی نیز داشتهباشدودرتشخیصتمایزایندوبهتمامیناتوانبماند. اما آیا نمیتوان از تهیدســتی و فقر واقعیت نیز بهعنوان عاملی مهم در گریختن افراد به جهان مجازی و شــبکهای چون اینستاگرام سخن گفت؟ آیا جهان واقعی بــه قــدر کافی بــا شــهروندانش مهربان و ســخاوتمند بــوده اســت؟ «واقعیت»ی کــه بایــد «جایگاه» دلخــواِه شــهروندانش را در «زمان درســت» بــه آنها تفویض و تقدیــم کند. همه آنچه اینســتاگرام انجام میدهــد اما تالش برای فراموشــی این سرخوردگیهاست. شبکهای که هوشمندانه رؤیاهای فروخورده میلیونها کاربر در عصرمدرنراشناساییکردهوبرایپرتابکاربرانبهجهانیازرؤیاهایتجسدیافته خودشــان، واقعیت را دستکاری میکند. اینجاســت که میتوان در نوعی وارونگی تمام عیار، از شــهروند-کاربری ســخن گفت که برای تولید محتوایی اینستاگرامی ِ مشــغولزندگی در واقعیت اســت، و نه برعکس. کاربری کــه در هر تجربه واقعی بدنبال ِ تولیدتصویری اینســتاگرامی از خود و تجربههایش اســت و برای فراموش کردنواقعیتموجود،بیشازهرزماندیگریعجلهدارد.