Iran Newspaper

باتوحرفمیز­نم،امانگاهتنم­یکنم

اگر فرصت کردید همین آخر هفته وقت بگذارید و به تماشای یک نمایش تراژیک اما تماشایی بروید

-

نمایش «دارم اینجا تجزیه میشم» این شبها در تئاتر خصوصی دیوار چهارم ساعت 03:۹۱ به روی صحنه میرود و در آن بهاءالدین مرشدی و شـــکوفه داودی ایفای نقش میکنند. داستان این نمایش روی یک بشقاب چینی گل سرخی بهعنوان مکانی برای زندگی پیش میرود. اگـــر همیـــن نمـــاد درون نمایـــش را بخواهیم بکاویـــم که شـــکلی درخـــور بهعنـــوان طراحی صحنه انتخاب شده است نشان میدهد که این اجرا، نمایش تضادهای هولناک است. بشقاب چینی گل ســـرخی که قدمتی بیش از نیم قرن در حافظه تاریخی ما دارد، از گذشته تا به امروز نماد زیبایی شـــکننده را داشته است. اگر چه در گذشـــته فراوان در دســـترس بود، امـــا امروز که کمیاب و به نوعی در میان اشـــیای دکوراتیو قرار میگیرد از ارزش واالتری برخوردار است و ترس از ترک برداشـــتن آن باعث شـــده اســـت دور از دسترس قرار گیرد. اکنون این بشـــقاب محل زندگی انتخاب شـــده است. زندگی سرد و بیروحی که تالش میکند روزمرگـــی را کنـــار بزند، امـــا همیـــن روزمرگی چنـــان مقتـــدر و تضاد افکن میشـــود که مرد و زن را مقابـــل هم قرار میدهـــد. آنقدر که همه چیز باســـمهای میشـــود. بطور مثال زن و مرد، رو به روی هم غـــذا میخورند، اما نمیخورند. غـــذا را به دهـــان نبرده بـــه بشـــقاب و میز غذا برمیگردانن­ـــد. در عین رعایت آداب و مراعات مراتب، عمل غذا خوردن پیش میرود، تا آنجا که به نظر میرســـد خوردن غذا در حد برگزاری یک آیین اســـت. آیینی که بلعیدن غذا را جایز نمیدانـــد. در واقع رخوت و دلســـردی موجب پدیدن آمدن آیین نخوردن شـــده است، آیینی که هر وعده مشترک غذایی باید برگزار شود. زن و مـــرد با یکدیگر حرف میزنند اما به یکدیگر نگاهنمیکنن­د،وحتیجهتهای­شانبهسویهم قرار نمیگیرد. اگر دیوارها را در این نمایش برقرار کنیم، گویی هر کدام از شخصیتها به سوی دیوار حرف میزنند و همصحبتی بـــا دیوارها را اختیار کردهاند. البته زن بارها از محاصره شـــدن با دیوار زبان به شـــکایت و اعتراض بـــاز میکند اما گویی نمیتواندهم­دمیغیرازدی­وارپیداکند. مســـائل و اختالفات روزمره زن و مرد به قدری ســـاده هســـتند که گاهی گمان مـــیرود در حد نق زدن بیشـــتر نیســـت، اما حل نشدن همین مسائل کوچک در حد خرید روزانه، پخت غذا، گیر کردن در ترافیک، ســـوءتفاه­مهایی را پدید مـــیآورد که رهایـــی از آنها غیـــر ممکن به نظر میرســـد. این ناممکن حتی سختتر از جنگ است. زیرا مرد ترجیح میدهد به جنگ برود تا آنکه در خانه بماند و مسائل کوچک را حل کند و آرامش را به خانه بر گرداند. ویژگـــی بـــارز و برجســـتها­ی کـــه بهاءالدیــ­ـن مرشـــدی در این نمایشنامه بوجود آورده این اســـت که ما نمیتوانیــ­ـم در این نمایشـــنا­مه قضاوت کنیم. زن مســـبب اســـت یا مرد؟ زن گناهکار اســـت یا مـــرد؟ تـــراژدی را مرد رقم میزند یا زن؟ جنگ را کدام یک آتش گشود؟ مـــا نمیتوانیم کشـــف کنیم و گویا نویســـنده عمـــد دارد که ندانیم ریشـــه ماجرا چیســـت. زندگی مشـــترکی که نمیتوانـــ­د گرما بگیرد و احسان گرایلی با فضای سرد حاکم بر صحنه و هدایت بـــازی بازیگران به ســـمت دیالوگ گویی بیروح آن را تقویت کرده است. گرایلی بخوبی توانســـته است میان متن و اجرا ارتباط برقرار کند و فضای متن را به اجرا درآورد. تحرک حداقلـــی بازیگران، پوزیشـــنه­ای فریز شـــده در جای جای اجرا و جنس دیالوگ گویی و حتـــی طراحی لباس یکســـان و همرنگ زن و مرد. در واقع در طراحی لباس تالش شده است ما تمایز مرد از زن را به چالش بکشـــیم. هر دو لباسی بر تن دارند که نه زنانه است و نه مردانه و نه سیاه است و نه سفید. همین باعث میشود کـــه ما در مـــدت زمـــان نمایش مـــدام به خود گوشزد کنیم که این دو یکی هستند. حتی اگر در تحلیل خود به این نتیجه برســـیم که آنها تنها در لباس یکی هســـتند نمیتواند ما را به جایی برســـاند به لحاظ بصری میان آنها تمایز ایجاد کنیم. این در تداوم پیام متن اســـت که نتوانیم متهم را تشخیص دهیم. همـــه عناصـــر در ایـــن نمایـــش هوشـــمندا­نه انتخاب شـــدهاند، و مخاطب را به سمتی سوق میدهند که هنـــگام خروج از ســـالن همچنان مضطرب از شکستن بشقاب چینی گل سرخی باشـــد. چینـــی شـــکنندها­ی کـــه تـــا پایـــان اجرا نمیشـــکند و نشکســـتن آن اضطـــراب را باقی نگه میدارد و هولناکی این زندگی را دو چندان میکنـــد. تراژدیای که پایانش خونبار نیســـت، جنایتبارتر­است.

 ??  ?? کارگردان تئاتر
کارگردان تئاتر

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran