Iran Newspaper

الیهچینی نقوش ایرانی روی چوب

ساعتی در کارگاه حسن رحمانی، دارنده مدرک درجه يک هنری

- محمدمعصومی­ان گزارشنویس

هرچنـــد بارها تکـــرار میکنـــد «خیلی هـــم مهم نیســـت» اما او اولین کســـی است که در سال 87 رشته هنری «الیه چینی» را در ایـــران دنبال کرد و با 33 ســـال سن توانســـت مدرک درجه یک هنـــری را از ســـازمان ارزشـــیاب­ی هنری ایران دریافـــت کند. هنری کـــه بعد از پیشرفت صنعت چسبسازی در دنیا شـــروع شـــد و در ذهن حسن رحمانی با نقـــوش فـــرش ایرانی گـــره خورد و حـــاال در دانشـــگاه­های معتبری مانند تبریز و دانشگاه تهران و سوره تدریس میشود.

بازارچه صنایع دستی فرهنگسرای رازی در صبحی پاییزی پر از برگهای زرد و نارنجـــی اســـت. فضـــای آرام بازارچـــه با دریاچـــها­ی کـــه چند مرغ دریایی روی آن پـــرواز میکنند بهنظر جای خوبی برای هنرمندان ســـاکن در غرفههای آن اســـت. حســـن رحمانی آرام و خونسرد با لباس کاری که رویش خاک چوب نشسته در را باز میکند. با تن صدایی پایین دعوت میکند داخل کارگاه برویم و خودش در پســـتو لباس مرتبی به تن میکند و پشـــت میز کار، رو به روی ما مینشیند. دورتا دور روی قفسهها و میزهای چوبی پر از قطعات بـــزرگ و کوچـــک چـــوب راش، ونگه، پادوک ...و اســـت دستگاههای کوچک و بزرگ بـــرش و خراطی... با عکســـی از محمدرضا لطفـــی روی دیوار و بوی خوشایند چوب.

رحمانـــی متولـــد تاکســـتان قزوین اســـت و آنطـــور که خـــودش میگوید قبل از رفتن به سراغ رشته دانشگاهی صنایع دستی چند سالی سهتار میزده و در مســـابقات جوانان سال 82 مقام دوم را کسب کرده. حاال میشود دلیل عکس روی دیوار را بهتر فهمید.

رحمانی میگوید: «شـــرایط جوری پیـــش رفت که رفتم دنبال یک مســـیر دیگـــر و رشـــته هنـــر را برای دانشـــگاه انتخـــاب کردم و در دانشـــگاه بابلســـر رشـــته صنایـــع دســـتی قبول شـــدم و درس خوانـــدم. اوایل دانشـــگاه خیلی بـــه ایـــن رشـــته عالقـــه نداشـــتم امـــا یکـــی از خوبیهـــای این رشـــته تجربه گرایشهـــا­ی مختلـــف صنایع دســـتی بـــود و مـــن وقتـــی بـــه چوب رســـیدم یکدفعـــه عالقهمنـــ­د شـــدم. شـــاید چون قبالً هم ســـاز مـــیزدم و با چوب ســـروکار داشـــتم. اما نمیدانستم چه میخواهم؟»

او حاال بـــا انتزاعی در ذهنش درگیر بـــود؛ از طرفی بـــه علـــت کار بافندگی فرش کـــه در نوجوانی کنـــار خواهرش آموخته بود عاشق نقوش ایرانی بود و از طرفی هم چوب که دوســـت داشت این دو را بههم نزدیک کند اما باالخره بـــا تحقیـــق زیـــاد و خوانـــدن مطالب مختلف در اینترنت به الیهچینی رسید و انتزاع رنگ واقعیت گرفت.

او بعـــد از آغاز کار، بـــرای اولین بار در دوســـاالن­ه نگارههـــا­ی چوبی تهران شـــرکت کـــرد و آنجـــا بعـــد از صحبت و مشـــورت نـــام ایرانـــی الیـــه چینی را انتخاب کرد: «من در ابتدای کار خیلی از این نام راضی نبودم اما دیدم مردم کـــم کـــم از این نـــام اســـتفاده کردند و مورد قبول واقع شـــد. در واقع چون ما در ایـــن کار چوب را الیهالیـــ­ه روی هم میگذاریم اسمش شد الیه چینی.»

الیه چینی تکنیکی در نجاری است که هنرمندان زیادی را در امریکا و اروپا و کانادا که چوب جنگلی دارند، به خود مشغول کرده است. رحمانی میگوید: «اینکار خیلی به چسب احتیاج دارد و بعد از اینکه صنعت چســـب به قدرت زیـــادی رســـید ایـــن هنر خیلی بیشـــتر رواج پیدا کرد. مـــا در این کار برعکس درودگـــری اتصالـــی نداریـــم، حتی در گرهچینی ایرانی هم از چسب استفاده نمیکنیـــم. امـــا برعکس اینجـــا همه اتصاالت چسب است و چیزی که مهم اســـت نحوه چیدمان چوبها کنار هم اســـت. اینکه چطور رنگهـــا را ببینیم و کنـــار هم قـــرار دهیم. در این رشـــته فقط رنگ چوب و محاســـبات هندسی اهمیـــت دارد. امـــا همه چیز از نقشـــه شروع میشود و یکی از چالشهای کار این است که ابزار مخصوص الیهچینی نداریـــم و بایـــد ببینیـــم در کار بـــه چه ابزاری احتیـــاج پیدا میکنیـــم و آن را چطور جفت و جور کنیم.»

او ایـــن کار را در دو بخـــش تعریف میکنـــد؛ یک بخـــش صنعتـــی و یک بخـــش هنـــری. در تعریفی ســـاده در ایـــن روش چوبها در ابعـــاد مختلف بســـته به نقشـــه کار، بـــرش میخورند و بـــا چســـب بههـــم میچســـبند و در مراحـــل بعدی بـــرش و خراطی آن را میسابند تا شـــکل نهایی کار به دست بیاید.

رحمانـــی تأکیـــد میکند که شـــاید اولیـــن نفری نباشـــد که در ایـــران این کار را کـــرده امـــا اولین نفری اســـت که پیگیرانـــ­ه این رشـــته را بـــه عنوان یک تخصص ادامه داده: «کســـی دیگر در آن دورهای کـــه من کار را شـــروع کردم نبود که مـــن از او ابهاماتم را بپرســـم. من پیش اســـتادها­ی رشـــتههای دیگر میرفتـــم تا کار کردن با ابـــزار را از آنها یـــاد بگیـــرم. بـــه هرحـــال ایـــن قضیه ادامه پیدا کـــرد و موضـــوع پایان نامه دوره لیسانس دانشـــگاه­م شد همین الیهچینـــ­ی و بعـــد از آن خیلـــی جدی پیگیر شدم.»

رحمانـــی بعـــد از گرفتـــن مـــدرک لیســـانس، دیگـــر بـــه درس خوانـــدن ادامـــه نـــداد و همه وجـــودش را وقف این رشـــته کرد و دســـتگاه خریـــد و در تاکســـتان اولین کارگاه را راه انداخت و بعد از دو ســـال به تهران آمد و در این کارگاه شـــروع به کار کرد: «بعد از چند ســـال به بعضـــی دانشـــگاه­ها دعوت شـــدم چـــون کس دیگـــری این رشـــته را کار نمیکـــرد امـــا به خاطـــر مدرک تحصیلیام مشکل بود. سه سال پیش شـــورای ارزشـــیاب­ی هنرمنـــدا­ن به من مدرک درجه یک هنری داد که معادل دکتراست.»

دوســـت دارم بدانـــم چـــه شـــد که ســـهتار و نقـــوش ایرانـــی و چـــوب در ذهن او کنـــار هم قرار گرفـــت و تبدیل به ایـــن هنر شـــد؟ رحمانـــی میگوید: «نمیدانـــم چطـــوری اینهـــا ارتبـــاط دارند؟ من به موســـیقی ســـنتی عالقه دارم و وقتـــی بـــه این موســـیقی گوش میدهم در ذهنم نقوش ایرانی شکل میگیرد و مرور میشـــود. من عاشـــق این فضاهای ایرانی هستم. حاال اینکه اینها چطور با هم تلفیق میشوند فکر میکنم بـــرای فهمیدنـــش احتیاج به روانکاوی باشد.»

او از زمانـــی که مشـــغول کار اســـت میگوید و اینکه بـــه قول خودش انگار جزو زمان زندگیاش نیست. از خواب کـــه بیـــدار میشـــود ذوق کار دارد تـــا وقتی که میخوابـــد. وقتهایی که کار جدیدی در دســـت دارد صبحها زودتر بیدار میشود. حسن که عاشق تدریس و یـــاد دادن الیهچینی به دانشـــجوی­ان اســـت از صبر و حوصله و عالقهاش به تدریـــس میگوید: «یک عالقه خاصی بـــه اینکار در من وجـــود دارد که دلیل آنرا را نمیدانـــم. این موضوع باعث میشـــود از همه لحظات این کار لذت ببرم. این نعمت بزرگی اســـت که آدم یک کاری را دوست داشته باشد.»

امـــا نمیشـــود دائـــم کار کـــرد و لحظاتی هم هســـت که هـــر هنرمندی دوست دارد رها باشـــد و رحمانی این رهایی را زمان ســـاز زدن و ســـفرهایی که بـــه تنهایی مـــیرود تجربه میکند: «ســـفر به من انرژی میدهد شاید هم دلیلش کنجکاوی اســـت. من معموالً جاهایـــی که تا حـــاال نرفتـــهام میروم و دوســـت ندارم از راهـــی که میروم از همان راه برگردم و ســـعی میکنم راه جدیدی را تجربه کنـــم. این کنجکاوی در کارم هم هست.»

پشـــت ســـرش کاســـهای بـــزرگ را نشـــانم میدهـــد کـــه پـــر از تکههـــای کوچـــک چوب اســـت کـــه در کنـــار هم چیده شده و نقشی ایرانی دارد. آنقدر پر از جزئیات و منظم که در اولین نگاه انگار برای درست کردنش باید سالها تالش کـــرد: «مثل همین کار که تا آخر هم نمیدانـــم میخواهد چه بشـــود. معموالً هم برای کاری هیجان دارم که نمیدانم میتوانم انجامش بدهم یا نه. فکر کنم یک جور بیماری است که دنبال چیزی میگردم که در دسترس نیست.»

پیچگوشـــت­ی را که دستگیره در شده میکشـــم و در باز میشـــود. بـــا خنده میگویـــم ایـــن هـــم از خالقیتهـــ­ای شماســـت؟ میخندد و میگوید: «اگر دســـتگیره بگـــذارم اذیـــت میشـــوم. سالهاســـت که دســـتگیره در کارگاهم همیـــن پیـــچ گوشـــتی اســـت.» از او خداحافظـــ­ی میکنم و به خونســـردی رفتـــارش فکـــر میکنم کـــه در تضاد با چشـــمان باهوش اوســـت. انـــگار فهم اینهمـــه عالقـــه بـــه هنـــر الیهچینـــ­ی در حســـن رحمانـــی بـــدون شـــناخت شخصیتش ممکن نیست.

رحمانی بعد از گرفتن مدرک لیسانس، دیگر به درس خواندن ادامه نداد و همه وجودش را وقف این رشته کرد و دستگاه خرید و در تاکستان اولین کارگاه را راه انداخت و بعد از 2 سال به تهران آمد و در این کارگاه شروع به کار کرد. او میگوید : بعد از چند سال به بعضی دانشگاهها دعوت شدم چون کس دیگری این رشته را کار نمیکرد اما به خاطر مدرک تحصیلیام مشکل بود. 3 سال پیش شورای ارزشیابی هنرمندان به من مدرک درجه یک هنری داد که معادل دکتراست

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran