Iran Newspaper

قدرت عشق در برابر نفرت!

- محمد صادقی

فيلــم ســينمايى Green Book روايتــى اســت از وضعيــت اجتماعــى امريــکا در دهــه 196۰ و زمانى كــه آزاردادن و خواركردن سياهپوســت­ها به شکل بىرحمانــه­ای جريــان داشــت. تونــى كه فردی نــاآرام و متعصب است، در جستوجوی كار به دفتر دكتر شــرلى (نوازنده سياهپوست) مــىرود و هرچنــد از كاركــردن بــرای يــک سياهپوســت رضايت ندارد، برای تور موســيقى در ايالتهای جنوبى امريــکا راننــده و همســفر دكتر شــرلى مىشــود. آنها در طــول ســفر بــا هم بگــو مگو دارنــد و در حال كشــمکش هســتند، بــا وجــود ايــن ســفر طوالنــى و پرماجرايــ­ى كه آغــاز مىكننــد بتدريــج بــه آشــنايى بيشــتر ميــان آنهــا مىانجامــد. بــا هم مىخندنــد، با هم غــذا مىخورند و دكتر شــرلى به تونى كمک مىكند تا نامههای عاشقانه و دلنــوازی بــرای همســرش بنويســد. مجال بــرای يک زندگــى طبيعــى در درون اتومبيــل آغــاز مىشــود، در حالــى كه آنچه ميــان آن دو در ســطح اجتماعى برقرار اســت مجال كمتری برای همزيســتى ســالم مىگشايد. ايــن از بيــرون و در صحنهای از فيلم كــه اتومبيل خراب مىشود به شکل دقيقى نمايش داده مىشود. كارگران سياهپوســت­ى كــه در حــال كاركردن در مزرعــه كنار جاده هســتند با تعجــب به اتومبيلــى كه يک سياهپوســت در صندلــى عقــب آن نشســته و يــک سفيدپوســت راننده آن اســت، خيــره مىماننــد. ميزبانهای دكتر شــرلى از ســويى هنــر او را ســتايش مىكننــد و از ســويى ديگر او را خــوار و خفيف مىكنند. او نمىتواند با ديگران ســر يک ميــز بنشــيند و غذايى بخورد يا نمىتواند به دستشــويى سفيدپوســت­ها برود. خط كشى و مرزبندی چنان است كه مکان اقامت او كه يک سياهپوســت اســت هم از قبل در كتابى مشخص شده، زيرا هر جايى نمىتواند اقامت يا اســتراحت كند. البته فيلمساز نگاهى مطلق (سياه يا ســفيد) نــدارد و تصويری خالص از نفــرت و تعصب به نمايــش نمىگــذارد. برای نمونه، رفتــار اخالقى و گفتار صميمانــه يــک پليــس (در انتهــای فيلــم) و همچنين رفتــار مهربانانــ­ه همســر تونــى -كــه در ابتــدای فيلم از كارگرهای سياهپوســت پذيرايى مىكنــد- را هم در نظر دارد. جنبــش مدنــى سياهپوســت­های امريــکا در دهههــای 195۰ و 196۰ ميــالدی جريــان داشــت. در زمانــى كــه خشــونتورز­ی در جنبشهــای چــپ و عدالتخواها­نــه يــک اصل بــود، جنبش مدنى سياهپوســت­ها در امريــکا بويــژه بــا آمــدن «مارتيــن لوتركينــگ» كــه متأثــر از «گانــدی» بــود، بــر اســاس «نــه» بــه خشــونت پيــش رفــت. واقعيــت ايــن اســت كــه جنبــش مدنــى سياهپوســت­های امريــکا بــا تکيــه بــر خشــونتپره­يزی و بــاور بــه اينکــه بــا قدرت عشــق مىتــوان بــه مقابله با نفــرت پرداخت، شــکل گرفت و در نتيجــه، همدلــى و پشــتيبانى سفيدپوســت­ها (چــه در ســطح عمومــى و چــه در ســطح بــاالی سياســى) را نيــز برانگيخــت. يعنى بخشــى از جامعه كــه از احترام و حقــوق شــهروندی برخــوردار بــود، با بخشــى ديگر از جامعه كه از احترام و حقوق شهروندی برخوردار نبود همــراه شــد و در برابــر قوانيــن غيرانســان­ى و رفتارهای غيراخالقــ­ى ســکوت نکرد. پيــروزی مارتيــن لوتركينگ در امريــکا، پيــروزی يــک بخــش از جامعــه و شکســت بخشــى ديگــر از جامعه نبــود، بلکه پيــروزی همه بود. ايــن رمز موفقيــت همــه جنبشهای ضدخشــونت در دنيــا بــوده و هســت. گاندی در هنــد، نلســون ماندال در آفريقای جنوبى، الکســاندر دوبچک و واســالو هاول در چکســلواكى و مارتيــن لوتركينــگ در امريکا ســرآغازی در «مبــارزه بــرای انســانبود­ن» بــه شــمار مىرونــد. نژادپرســت­ى و بــه معنــای گســتردهتر «ديگرســتيز­ی» هنــوز در بســياری از نقــاط دنيا خشــونتآفر­ين اســت. درجهبندی شهروندان به هر نام و بر اساس هر باوری، يک پديده شــوم اســت كه از گذشــته تا امروز با تکيه بر باورهــای غيرانســان­ى و ذهنهــای بيمــار، رايــج بوده و هســت. اما شــخصيتها و جنبشهايى كه با شکســتن ســکوت، مقاومــت طوالنى و پرهيز از خشــونت حركت كردهاند، ســرفصل جديدی را گشودهاند كه شناساندن آنهــا و الگوبــردا­ری از آنهــا، به مبارزه با هرگونه ســتم و بىعدالتى، عياری انسانى مىبخشد.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran