Iran Newspaper

قدمت روی چشم، اما اگر آمدی شیهه بکش

-

-1 حاجیفیــرو­ز خســته اســت. حاجیفیــرو­ز عیــن زغالــی کــه رویــش آب پاشــیده باشــند از جلــز و ولــز افتــاده اســت. حاجیفیــرو­ز در خیابــان بهــار شــمالی چمباتمه زده گوشــه پیــادهرو و کاســهاش خالــی اســت. کمــی جلوتــر از او یــک «دانشــجوی دکترای شهرســازی» یک دوجین جوراب چیده تو پیادهرو و برای تک تک رهگذران نجوا میکند که «من گدا نیســتم، برای کمکهزینه دانشگاهم است» اما هیچ عابری نگاهــی بهصــورت او نمیانــداز­د. نمیدانــم کــف آســفالت پیــادهرو چه نقش و نگاری نهفته که رهگذران ســردرگریب­ان، از نگریســتن به پســر دانشــجو امتناع میکنند و قدمهایشان سرعت بیشــتری میگیرد. حاجیفیروز نگاهی سرسری به او میاندازد و حس میکند که دل مردم زمانهاش گرفته. حتی شــعر ریتمیکش هــم گریزی بــه عبوســیها و بیلبخندهای جامعهاش دارد: «ارباب خودم سامبلیبلیک­م. ارباب خودم یــک گل دســته. مرتضاعلی کمرشــو بســته. بشــکن بشــکنه بشکن. من نمیشکنم بشکن. اینجا بشکنم یار گله داره. این ســیاه بیچاره چقد حوصله داره. ابــرار خودم بزبز قندی. ابرار خــودم چرا نمیخندی.» حاجی دالیــل کوچیدن لبخندها از صورتهــا را میداند اما خــودش را زده به آن راه. میخواهم بگویم خنده را باید بسپری به رامبد جوان، دل ما کمی خون است. اما به صرافت همین هم نمیافتم. -2 حاجیفیروز اگر گوشــه پیاده رو چمباتمه بزند البد چشم آدم هم راه میکشــد. همچنان که چشــم من کشــیده است. این یک توهم اســت یا رؤیــای ناصادقه که در ذهنم به عصر ساســانی برگشــتهام و از موبد میخواهم همچنــان که در روز اول عیــد از طــرف مردم به پادشــاهان شــادباش میگفت و تحفــه میداد امســال هدیههایش را به نشــانه خرپشــته من بفرســتد: «اســبی تیزتــک. قلــم و کاغــذ. دو ســکه زر و ســیم. غالمی ماهروی. یک قبضه شمشیر و یک جام شراب.» آنگاه شاید راضی میشــدم همچون عصر موبدان، «هفت شین» زمانه او را در سفره خانهام بچینم؛ مرکب از شهد و شیرینی و شــمع و شیر و شراب و شنبلیله و شکر. فقط «شلمشوربا»یم کم است! -3 عیــد قدیمهــا لذتــش بــه خاطرخواهــ­یاش بــود. شــاید به خاطــر همیــن خاطرخواهیه­ای مسدودشــده، اســت که هــوس کــردم برگردم بــه عیدهــای دوردســت و در آرشــیوم به آگهیهــای نوروزی ســرک بکشــم(مثالً روزنامه اطالعات از 29 اســفند :)1351 «عجلــه کنیــد. عجلــه کنیــد. از حــراج واقعی پوشــاک دوطبقــه مرکــزی فراهانی دیــدن کنید. کت و شــلوار مردانــه 85 تومــان به بــاال. کت و شــلوار بچگانه 55 تومــان به بــاال. با پیراهــن مجانــی. آدرس: خیــام. اول کوچه قورخانــه.» یک آگهی هــم قنادی نادری زده با ســرهمبندی این واژهها:«قنادی نادری امســال نیز طبقمعمول هرســاله، بهترین شیرینی جا ِت تر و خشک و انواع و اقسام شکالتهای معــروف خود را جهت پذیرایی نوروزی شــما فراهم ســاخته اســت.» آنزمانهــا صفحــات روزنامههــ­ا پــر از رزرو جــا در هتلهای اروپا اســت. اطالعات در همین شــماره خود نوشته که تهران از روز 25 اسفند با خروج بیش از یک میلیون مسافر تهرانی از پایتخت، بشــدت خلوت شده است. نمیدانم چرا بــوی نای روزنامههای قدیمی مرا یاد مامانبزرگم میاندازد که نابینا بود و سر سفره هفتسین از ما میخواست که هنگام دمیدن شــیپور«خرمباش» از رادیــو و عدل در لحظه تحویل سال، حتماً به آب نگاه کنیم. من آن لحظه، رد چشمهای او را میجســتم که خودش کجا را نگاه میکند؟ و یادم میافتاد که در دنیای ظلمات چشــمان او همــه جا میتواند اقیانوس باشــد. بــه محض اعــالم تحویل ســال از رادیــو، مامانبزرگ سالنهسالنه دست به دیوار میگذاشت و پا میشد یللیتللی از حیــا ِط خانــه بیرون میزد و دوباره برمیگشــت. هاج و واج از او میپرســیدم«هارا گئتدین؟»(بــا ایــن عجله کجا رفتی؟) در جواب میگفت که«خواســتم نخســتین آدم خوشــقدمی باشــم که در ســال نو پا در خانــه میگــذارم.» در روزنامههای بیمشــتری اواخــر اســفند 51 بهدنبــال کنداکتــور برنامههای نوروزی تلویزیون هم میگردم: ســاعت پنج عصر با مسابقه تــالش آغــاز میشــد، بــا پخــش ســریال ایرانــی هردمبیــل و موســیقی پاپ و اخبار و نیایش و زیــارت ضریح امامرضا(ع) ادامــه مییافــت و از ســاعت دهونیم شــب پخش مســتقیم برنامه ویژه نوروزی با شرکت هنرمندان آغاز میشد. روزنامه ســال 51 را تا میکنــم میگذارم یخدان و هوس گشــتوگذار نــوروزی در ایــام قدیمتر بــه دلم میافتد. پس روزنامه ســال 1311 را ورق میزنم تا تفاوتهای زمانبِر این 86 سال فاصله عیدانگی را درک کنــم. جالبترین بخش اعالنها و خبرها، اطالعیــه بلدیــه تهــران اســت که به مــردم میگویــد: اعمال زیر از نظر نظافتشــهر­ی ممنوع اســت و مرتکبان تعقیب و مجازات خواهند شــد: «شستوشوی البسه و فرش و ظروف در مجــاری آ ِب کوچههــا و خیابانها یا قنــوات داخل و خارج شــهر قدغن اســت و نیز تکانیدن فرش و ریختن کثافات چاه مســتراح در معابــر عمومــی. کوبیدن تنباکو، شکســتن هیزم و ســرند کــردن زغال، بســتن گوســفند و انداختن الشــه مرغ و گربــه و ســگ در معابرعمومـ­ـی.» یک لحظــه زوم میکنم در ســینماهای نوروزهــای قدیمــی. مثــالً ســینماهای رویال، گلدنســیتی، متروپل و ســانترال تهــران برای اکــران نوروزی خود نوشتهاند: «تکخال سینمایی عید امسال، شما را به اوج هیجان میبرد: چارلز برونســون خشــنترین چهره سینمای عصــر حاضــر و محبوبترین هنرپیشــه روز در فیلــم رنگی و پرحادثه «متخصص» شاهکار میزند. غوغا میکند. هیجان میآفرینــد.» یاد صورت دفرمه چارلــز میافتم که انگار 10 تا تریلی 81چرخ از روی صورتش رد شــده اســت. آن سال برای تماشای این فیلم، تمام 13 روز عید را با دوستم جلوی گیشه ســینما متروپل، این پا و آن پا کردیم اما یک ریال از هفتزار سینما را کم داشتیم. حتی همان چارلز برانسون بیهمهچیز هم دلش نســوخت برای ما که از تابلو ســردر ســینما ســرکی بکشد و این یک قران را به ما کمک کند تا فیلمش را ببینیم و برایش سوت پاسبونی بزنیم. -5 از جالبتریــن ســتونهای روزنامههــ­ای دهــه پنجــاه، اعالنهای نوروزی شــخصیتها بود. یکی از روز دید و بازدید عمومی اش مینوشــت. دیگری معذوریتش از دید وبازدید و پذیرایــی نــوروزی- بــه خاطــر ســفر به خــارج، ســوگواری یا مأموریت اداری. در تورق اطالعات همین ســال 51 میبینم که حاجمیرزا ثقةاالسالم­ی آگهی داده که «بهخاطر همزمانی نــوروز بــا ایــام مصائــب اهلبیــت علیهمالســ­الم از پذیرایی معذورم.» شیخ حسین لنکرانی نوشته« باغ کرج را فروخته و در تهران آماده پذیرایی ست.» دکتر مظفر بقایی خاطرنشان کــرده: «امســال هــم از پذیرایی در ایــام عید معذور اســت.» و دکتــر یــداهلل ســحابی اطالعیــه داده کــه« بــرای پذیرایی از دوســتان محترم، دوم فروردین در منــزل خواهم بود.» حاال برای دید وبازدید نوروزیشان به کدام قبرستان بروم؟ -6 بــه شوفرتاکســ­ی شــوخ و شــنگ میگویــم که امســال چه روزی در خانهتان دید و بازدید عید دارید که مشرف بشویم؟ میگوید با گوشــت 120 تومنی و آجیل 250 تومنی، نوروز هم چاییده است داداشم، بنده حقیر با اجازه تون میخواهم 13 روز والیــوم بخورم بخوابم. پس قدمت رو چشــم، اما اومدی شیهه بکش، بفهمم شمایید.» چنین است که میفهمم در حدفاصل اســفند و فروردین، کاربرد شــیهه از سکسکه بیشتر است.

 ??  ?? روزنامهنگا­ر
روزنامهنگا­ر

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran