Iran Newspaper

زیستن در این تجربه فراگیر شب عیدی

-

شاید خیلیها شب عید و شلوغیهای دم عید و ترافیکهای کالفهکننــ­دهاش را بــد بدانند؛ امــا برای من یکی کــه به مثابه یک آیین و بازخوانی یک تکنیک بزرگ روانشناسی بهرهوری درآمــده اســت. خیلیهــا میپرســند این همه شــلوغی برای چــه، بــرای که؟ خب، شــاید هم راســت بگوینــد. باالخره این جماعت، میتوانند همین خریدها را چند ماه زودتر یا دیرتر انجــام بدهنــد و آب از آب هــم تــکان نخــورد. چــه بســا که با قیمت پایینتر. و دردســر کمتــر. اما همه ماجرا صرفاً قیمت و صرفهجویی و شــلوغی و اینجور چیزها نیست. شب عید و شــلوغیهای آن برای ما، بهنوعی تبدیل به یک همبســتگی اجتماعی شده است. همبستگی اجتماعی و اینجور مباحث هم از همینجاها شــکل میگیرد؛ قرار نیســت که از آســمان بیاید یا طی فرآیندی عجیبوغریب شکل بگیرد. شــب عید کــه فرا میرســد، انگار کــه در درون هــر ایرانی یک آالرمــی بــه صــدا درمیآید که هــی فالنی، چه نشســتهای که زمــان در حــال پایــان پذیرفتن اســت. همه دلخوشــی من به این شــلوغیهای شب عید، هم حس فوریتی است که ایجاد میکنــد؛ همین حس فوریتی که میگویند یکی از بزرگترین دالیــل موفقیت دنیــای مدرن امروز اســت. یک لحظه تصور کنیــد کــه: هیچ زمــان سررســیدی بــرای کارها نداشــتیم و هر وقت که دلمان خواست، میتوانستیم کارها را انجام بدهیم. بــه نظرتان چــه اتفاقاتــی میافتاد؟ شــاید بیشــتر از نیمی از همین اتفاقاتی که میافتد و کارهایی که به سرانجام میرسد و طرحهایــی کــه پایــان میپذیــرد، به ســرانجام نمیرســید. چــه میگویم؛ شــاید 70-80 درصــد. همین حــس فوریت و احســاس اینکه زمان دارد تمام میشــود، خیلیها را به تکاپو میاندازد. ماجــرای شــب عیــد و شــلوغیهای­ش نیــز چنین اســت. باور کنیــد بخش اعظــم مردم اگر همین شــب عید هــم نبود، نه بدهیهایشان را تسویه میکردند، نه لباس نو به تن خودشان و بچههایشان میکردند، نه دنبال تمام کردن برنامههای سال کهنه و اجرای هدفها و ایدههایی برای ســال تازه میافتادند و .... نه اینکه نداشته باشند و نخواهند این کارها را بکنند؛ بلکه چون زمان را ابدی ازلی میدانستند و فکر میکنند حاال وقت هست و امروز هم نشد، فردا؛ فرداهایی که شاید تجمیعشان، سالها و سالها و عمرها بشود. با چنین نگاهی حاال میتوان شــلوغیها و شــتابهای شــب عیــد را توجیــه کــرد؛ همــه احســاس میکننــد که زمانشــان محدود شــده و باید کارهای ناتمام را تمام کنند. این خودش خیلی عالی اســت؛ خیلی خوب به نظر میرســد. و وقتی یک ملت در این حس خوب شــریک میشوند، آن وقت است که حتی این شلوغیهای شب عید هم دیگر برایمان آزاردهنده نخواهــد بود؛ چرا که میدانیم در میانه یک تجربه اجتماعی بــزرگ داریــم زندگی میکنیم؛ تجربهای کــه حتی کالفگیها و گرانفروشــ­یها و بیاخالقیها­ی بخشــی از کاسبان و مردم ...و نیــز آن را تلــخ نخواهــد کرد. بواقع زیســتن در تجربههای خوشــایند مشــترکی کــه در ایــران ایــن روزگار، ســخت بــدان نیازمندیم.

 ??  ?? خبرنگار
خبرنگار

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran