Iran Newspaper

قف‌لها‌به‌دست‌من‌باز‌م ‌یشوند

مالقات با قفلساز ناشنوا در سرای سعدالسلطنه

- حميد حاجیپور گزارشنويس

غالمعلـــی کوکبـــی را همـــه قزوینیهـــ­ا میشناسند؛ مردی 61 ساله که پدر و پدر بزرگ و برادر و برادرزاده ...و همگی کلید و قفلســـاز بوده و هســـتند. شـــاید او تنها قفلســـازی در کشور باشد که میتواند قفلهای قدیمی مثل قفلهـــای «لولهای»،«فنر ماشـــهای»،«کلید پیچـــی»، «آویزی»،«رومـــی» ...و را تعمیـــر کند. اگر ســـری به مغازه او که روبهروی سرای سعدالســـل­طنه اســـت، بزنید حتماً چند قفل قدیمی را روی میخهایی که روی دیوار آویخته شدهاند،میبینید.

البته اوس غالمعلی را فقط به قفلسازی در قزوین نمیشناسند بلکه آثاری که او از قفل و میخ و پیچ و میلههای فلزی میســـازد نگاه هر بینندهای را بـــه خود جلب میکند. مغازه کوچک او ویترین کوچکی دارد و آن را پر کرده از کاردســـتی­های منحصر بفردی که تماشای آنها گویی آدم را پرت میکند به دوران کودکی. آثـــار او بیشـــباهت بـــه ویترین اســـباببا­زی بچگیماننیس­ت.

او را پشـــت میـــز کارش مالقـــات میکنم. وقتـــی بـــه او میگویـــم از تهـــران آمـــدهام و میخواهم مصاحبه کنم متوجه حرفهایم نمیشـــود؛ تازه میفهمم که او ناشنواســـ­ت. اوس غالمعلی دســـت توی جیبش میکند و کیف چرمی کوچکی درمیآورد و شـــمارهای کـــه روی تکـــه کاغـــذی نوشـــته شـــده به من میدهد. زنگ میزنم و به همسرش توضیح میدهـــم که بـــرای مصاحبه آمـــدهام و او به عنـــوان مترجم ایما و اشـــارهها­ی شـــوهرش دقایقی دیگر به مغازه میآید.

از همســـر غالمعلی میخواهم به شـــوهر بگویـــد دربـــاره کارش برایـــم بگوید کـــه از چه ســـالی قفلســـازی را یاد گرفته و از خاطراتش برایم بگوید. اوستا با سر و صدای بلند و اشاره جواب ســـؤالم را به زنش میگوید. همسرش ترجمـــه میکند: «از 15 ســـالگی بـــرای خودم اوستایی شـــدم یعنی میتوانستم هر قفلی را باز کنم. توی همین مغـــازه با برادر و پدرم کار میکردیم. آن زمان مثـــل اآلن این همه انواع و اقســـام قفل نبـــود. چند مـــدل قفل قدیمی داشـــتیم و این قفلهای ایتالیایی تازه به بازار آمده بود. من و برادر و خواهرم ناشنوا هستیم و پدرم با ایما و اشاره به من و برادرم قفلسازی را یـــاد داد. خیلی زود هم یاد گرفتیم و اآلن 46 ســـال از آن زمان میگذرد و من و برادرم هنوز توی مغازه پـــدری قفلها را تعمیر میکنیم و برایشانکلی­دمیسازیم.»

همســـر اوســـتا خاطـــرهای جالـــب و البته غمانگیز از پدر شوهرش برایم تعریف میکند: «زمانی که برای بانک ملی قزوین گاوصندوق آوردند از پدرشـــوهر و همســـرم کـــه خبره این کار بودند، خواســـتند که بـــرای نصب به بانک بیایند. آنها گاو صندوق را نصب میکردند که در گاو صندوق میافتد روی دست پدرشوهرم و دست او قطع میشود. اآلن که شوهرم برای تعمیر یا ســـاخت کلید به بانـــک میرود دلم هری میریزد که نکند آسیبی ببیند. شوهرم از همین دستهایش نان در میآورد.»

غالمعلی خبره قفلســـازی اســـت چراکه میتوانـــد با کارت یا در بطری نوشـــابه درهای ضدســـرقت را بـــاز کنـــد و بـــا وجـــود اینکـــه گوشهایش نمیشـــنون­د و در ایـــن کار گوش کردن صدای قفل شدن یا باز شدن خیلی مهم اســـت ولی با این وجود او حتی با این نقصان میتواند کارش را بینقص پیش ببرد.

روی دیـــوار که قفلهـــای نو و دســـت دوم آویختـــه شـــدهاند چند قفل عجیـــب و غریب نظرم را به خود جلب میکنند. انگار قفلهای حجرههایی که توی فیلمهای قدیمی دیدهام ســـر از اینجـــا درآوردهاند. غالمعلی با اشـــاره میگویـــد: «این قفلهای مردم اســـت و برای تعمیر و ساخت کلید آوردهاند. مثالً این قفل دســـتکم 001ســـال از عمرش میگذرد و کسی نیســـت برایش کلید درســـت کنـــد و من برای آن 2 کلید ســـاختهام. صاحبش از خوشحالی میخواســـت پرواز کند. هر قفل قدیمی پیش من بیاورید برایتـــان باز میکنم و برایش کلید هم درست میکنم.»

اوستا مشغول کار میشود و میله بلندی را روی گیره محکم میبندد و با سوهان میافتد به جانش. میخواهد با آن کاردســـتی دیگری خلق کند. او زمانی که بیکار میشود قفلهای شـــبیه آهو و شـــتر و فیل و خروس و بز درست میکند یا با همین خـــرده آهنهای بیارزش ماکت موتور ســـه چرخه هندی، گاری دستی، صندوقچه، درشکه، ترازو ...و میسازد. نزدیک به 50 کاردســـتی را توی ویترین چیده اســـت و البته به این راحتیها هم نمیفروشد.

غالمعلی ســـرش گرم کاردســـتی است. از همسرش میپرســـم که او از کی شـــروع کرده به خلق این آثار هنری. «شوهرم سال ‪89 -90‬ یکسالی به خاطر تعطیلی مغازه خانهنشین شـــده بود و از سر بیکاری شروع کرد به ساختن ایـــن کاردســـتی­ها. وقتـــی تشـــویقش کردیم ساخت و ساخت و ساخت و اآلن چند ویترین بزرگ انواع و اقســـام قفل و ماشـــین و موتور و گاری و حیوانات را ساخته است و مشتریهای زیادی هم دارد. خیلی از مشتریها گردشگران

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran