Iran Newspaper

راوی هراس انسان مدرن

جستاری درباره زندگی جاشوا فریس

- مترجم: فرحناز دهقی

«داشــت خانه و زندگیاش را از دســت میداد، آن قابلمههای مسی را که باالی سکوی وسط آشپزخانه آویزان بود، خانــوادها­ش را: دوباره خانوادهاش را از دســت میداد. میان چارچوب در ایستاد و به دقت همهچیــز را برانداز کــرد. قدرشــان را ندانســته بود. چطور این اتفاق دوباره افتاده بود؟ به خودش قول داده بود قدر همهچیز را بداند و حاال یادش نمیآمد این قول را چــه روزی فراموش کرده بــود. آیا اینبار میتوانست از پسش بربیاید؟»

آنچه خواندید، بخشی از رمان «بینام» اثر جاشوا فریس است که برای نویسندهاش شهرتی جهانی بــه همــراه آورد. فریــس در ایــن رمــان بــه ســراغ تناقضــات موجود در زندگی انســان رفته که باعث از دســترفتن تمامــی چارچوبهــا­ی زندگــی وی میشود. در دنیای ادبیات کمتر پیش میآید که نویسندهای با اولین کتابش بتواند هم شــهرت عمومی کســب کند و هم نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کند. جاشــوا فریــس یکی از استثناهاسـ­ـت؛ نویســندها­ی 42 ســاله که امروزه یکی از جوانترین و موفقترین نویســندهه­ای امریکایی به شمار میرود. نخستین رمــان فریــس بــه 25 زبان ترجمــه و برنــده جایزه همینگوی در ســال 2007 شده است. دومین کتاب او، «بینام»، نیز در ســال 2010 منتشــر شد و تردید منتقدان را برای قرار دادن نامش در میان فهرست 20 نویسنده برتر جهان زیر 40 سال مجله نیویورکر از بیــن برد. خبرنــگار کتاب مجله اکونومیســ­ت در یادداشــتی درباره این کتاب نوشت: «بینام، بدون شــک بهترین رمانی اســت که در 10 ســال گذشــته خوانــدهام». پــس از وقفهای چهارســاله، در حالی کــه منتقــدان بــزرگ ادبــی منتظــر اثر جدیــدی از فریس بودند، او سومین کتابش «دوباره در ساعتی مناســب برخاســتیم» را منتشــر کــرد تــا بــار دیگــر استعداد و هوشیاریاش را در پیوند شخصیتهای طبقــه متوســط بــا جامعه مــدرن و عناصــرش به رخ خواننــدگا­ن بکشــد. مطابق انتظارهــا، رمان به اندازهای درخشــان بــود که در فهرســت جوایز من بوکر ســال 2014 قرار گرفــت و جایزه دیلن توماس را برنــده شــد. او خود معتقد اســت کــه تولد اولین فرزندش مســیر نویســندگی او را تغییر داد و دلیل ایجاد وقفه در فعالیت حرفهایاش هم مرتبط به همین موضوع است. فریس فارغالتحصی­ل دوره لیسانس دانشگاه آیوا در رشــته انگلیســی و فلسفه اســت. پس از اتمام دوران تحصیــل، به شــیکاگو نقل مــکان کرد و به مــدت هفت ســال در شــغلی تبلیغاتی فعالیت کرد. تجربهای که شاید در نگاه اول از نویسندگی، فرســنگها دور بــه نظر برســد، اما باعث شــد تا جدیتــر به داستاننویس­ــی فکر کنــد و بعدتر در کالس نویسندگی دانشگاه کالیفرنیا ثبتنام کند. اولین داســتانی که از او منتشــر شد، «خانم آبی» نام داشــت که در ســال 1999 در مجلــه آیوا ریویو به انتشــار رســید. اولین رمــان او «آنــگاه به پایان رســیدیم»، نیــز به محض انتشــار با نظــر مثبت منتقــدان روبهرو شــد و مجلههــای ادبی مهمی همچــون نیویــورک تایمــز، بــوک ریویــو، نیویورکر، اسکوئیر و اسلیت خبر از آینده درخشان او دادند. پــس از اولیــن موفقیــت او، داســتانها­ی کوتاهش در مجلههــای نیویورکــر، تینهــاوس، بســت نیــو امریکــن ویســز و نیــو اســتوریز فــرام ســوث چــاپ شــدند تــا رفتهرفتــه جــای پــا او را بهعنــوان یکی از خوشآتیهتری­ن و نویســندگا­ن قــرن جدید محکم کنند. کودکی این نویســنده جــوان با کتــاب و ادبیات گره خورده بود و در سن 14 سالگی آثار داستایوفسک­ی و بورخس را خواند و نوشتن را هم از هفت سالگی با نوشتن مجموعه داستان کوتاهی تجربه کرد. خود میگوید که اولیــن تجربههای داستاننویس­ــیاش بــه رونویســی از داســتانها­ی آلفرد هیچــکاک گره خورده اســت و بعدتر هم نه تنها رونویســی را کنار نگذاشــت، بلکه متناســب با ارتقای سلیقهاش به آثــار نویســندگا­نی همچون ناباکــف بهعنوان منبع الهام روی آورد. فریس مانند اغلب نویسندههای بزرگ، به نظم و قاعده کار کردن متعهد است. او هر روز سر ساعت مشــخصی از خواب بیدار میشود، برای دویدن به پــارک نزدیک خانــهاش میرود و ســپس با کمک همســرش فرزندانــش را راهــی مدرســه میکند و شــروع میکند به داستان نوشــتن. شخصیتهای داســتانها­ی او کــه در کشــمکش و بحرانهــای گوناگــون گرفتــار میشــوند، در ســکوت و آرامــش مطلق خانهاش خلق میشــوند. شــخصیتهای­ی کــه هــر کــدام بــه نحــوی گرفتــار احساســاتی چون خشــم، حقــارت، خــود کمبینــی ...و هســتند و در یکی از بنبســتهای هزارتوی دنیای مدرن گرفتار شدهاند. «آنگاه به پایان رسیدیم»، طنزی اجتماعی است، داســتانی از پیچیدگیهــ­ای زندگــی انســانهای امــروزی کــه خوشــی و آرامش شــان به بنــد مویی وصــل اســت و هــر دم زیــر ســایه تــرس و نگرانــی زندگــی میکننــد. جاشــوا فریــس در این رمــان، از نابودی و ســقوط نوشته اســت. از زندگی کارمندان شــرکتی تبلیغاتی که پیشتر خانه و ماشــینهای­ی مجلل داشتند، آخر هفتهها به دور از هیاهوی شهر بســاط باربیکیو و حمام آفتاب به راه میانداختند، شــرطبندی میکردنــد، عاشــق میشــدند، هر آن بــه فکر بــاال رفتــن از پلههای ترقی بودنــد و طوری زندگــی میکردنــد کــه انــگار افســار همهچیــز در دستانشــان اســت. اما ناگهان پایههای امپراطوری سســت میشــود و فــرو میریــزد. امــا همــه اینهــا تبدیــل شــده بود بــه آن گذشــته خــوب و خوش و اکنــون اضطراب بــود و نگرانی. هــراس از آنکه نفر بعدی کی گرفتار پرنده شــوم بیــکاری و درماندگی میشــود و قرعه به نام کیســت که بایــد بیهدف و سرگردان کاری را که سالها به آن خو گرفته است، رها کند و در خیابان َ گزکند. شخصیتهای واقعی و قابل درک و فضایی که برای همه ما آشنا است و براحتی میتوانیم خودمان را در دلش تصور کنیم، دو ویژگی آثار او هستند که در دو رمان بعدی نیز به چشم میخورند. فریس با تکنولوژی میانهای ندارد؛ داســتانها­یش را با دست مینویسد و معتقد است که نویسندگی عملــی کامالً آنالوگ اســت و مایل اســت که موقع نوشــتن به جای خیره شــدن به دکمههای کیبورد، روی حرکــت خــودکار روی کاغــذ تمرکــز کنــد. او بــرای ایــن کار دفترهای بزرگــی را در نظر گرفته که براحتــی بتوانــد برگههایــش را جابهجــا کنــد. نگاه منفــی او بــه تکنولوژی در داســتانها­یش مشــهود اســت. فریــس از انســانی مینویســد کــه زیر ســایه تکنولــوژی زندگــی میکنــد، زندگــیاش روزبــهروز پیچیدهتر میشود، احساساتش را کمتر میشناسد و با خودش بیگانه شــده اســت؛ انســانی که شــاید همه ما در نزدیکیمان یکی مثل او را سراغ داریم، در خوشــبینان­هترین حالــت اگر خــود چنین فردی نباشیم؛ شخصیتهای داستانهای فریس، اغلب انسانهای گمشده، خشمگین و مضطرب هستند کــه هــر کــدام در راه یافتــن حقیقت وجودیشــان درمانــده شــدهاند. تــرس از سرگشــتگی روح در تمام آثار فریس به چشــم میخورد. جاشــوا در هر ســه رمانش به توصیف جســتوجوی آدمی بوده اســت. در آثار او طنز عنصری همیشــگی اســت؛ او با طنزی صادقانه راوی غربت انســانهای معاصر شــده اســت: «مــا در ایــن دنیا فقــط بهخاطــر این زندگــی نمیکنیم کــه ریش پروفســوری بگذاریم و آنهــا را نوازش کنیم بلکه اینجا هســتیم تــا بقیه را بخندانیم. واقعاً نمیدانم آیا هرگز خواســتهام که بین طنز و جدیت تفاوتی قائل شــوم یا نه، یا اصالً قائــل به چنین تمایزی هســتم یا نــه. بهترین نوع طنز، طنز موضوعی نیست، تاریخ انقضای خاصی نــدارد و از هیــچ کجــا نمیآیــد. بهترین نــوع طنز، طنــز زمینهای، موقعیتی و بســته به زمــان و دقت در آفرینش موقعیتی اســت که قرار است طنزآمیز جلوه کند، این نوع طنز بسیار جدی است.» فریــس با وجود داشــتن نبوغ نویســندگی سرشــار، اولویــت زندگیاش را خانــوادها­ش میداند. او این روزهــا مایل اســت کــه بیشــتر در کنار خانــوادها­ش باشــد و ســاعتهای نوشــتن را کاهش داده است. او که خــود از خانوادهای فروپاشــید­ه بیــرون آمده، تــالش میکند تــا برای دو فرزندش پــدری خوب و برای همســر نویســندها­ش هم شــوهری متعهد و وظیفهشناس باقی بماند و این یعنی احتماالً برای انتشــار چهارمین رمان او باید مدت زمان بیشتری منتظر بمانیم.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran