Iran Newspaper

خاطرات اردوگاه تکریت

- احمدعلیقور­چی آزاده و جانباز

26 مرداد ســــالروز ورود آزادگان اســــت. این روز یادآور دالوری های ایثارگــــ­ران و جانبــــاز­ان فداکار این مرز و بوم اســــت کــــه خالصانه با دنیایی از عشق، ایثار و اخاص در مقابل هجوم کشورهای بزرگ با مدرن ترین و پیشرفته ترین تجهیزات جنگی و نظامی از خاک وطن و ناموس و شــــرف و غیرت خود جانانه دفاع کردند. در آن ســــالها عدهای از بهترین جوانان ما به شهادت نائل آمدند و عده ای هم با جسمی زخمی و نیمهجان بنا بر حکمت الهی به اسارت در آمدند و در این میان کنعانیانی که منتظر یوسف گم گشته خود بودند و وقتی نامه های پردرد و رنج آنان به خانواده هایشان می رسید آن نامه ها را می بوییدند و می بوســــیدن­د و در انتظار آمدن عزیزشــــا­ن می ماندند. چه بسا پدران و مادرانی که سالها در انتظار آمدن فرزند و همسر دلبندشان بودند و در فراق آنها چشم از جهان فرو بســــتند و دیدار آنها با دنیای آخرت گره خورد یا اسرایی که به عشق و امید دیدار پدر و مادر و همسر و فرزندان خود روزهای سخت و طاقت فرسای اسارت را سپری کردند اما ناجوانمردا­نه به دســــت دژخیمان از خدا بی خبر به شهادت رسیدند و انتظار آنها را نیمه تمام گذاشــــتن­د. از طرفی آزادگان این حکمت و سرنوشت اسارت در زندان های عراق را با تمام ســــختی ها و مشقات خود موهبتی الهی می دانستند و برخود می بالیدند که خداوند آنها را برای این امتحان بزرگ انتخاب کرده است. درنهایت اسرا در چنین روزی سرافرازانه و با افتخار و سربلندی هرچه تمام تر، در اوج شادی و اشک شوق ملت غیور و شهید پرور ایران به خاک وطن و به آغوش خانواده های خود بازگشتند و به انتظار 10 ساله آنان پایان داده شد. من حدود شش سال و نیم در اردوگاه عنبر کمپ 8 در کنار سایر آزادگان عزیز و عزتمند، فراز و نشیب های اسارت را تجربه کرده بودم.

اوایــــل تیرماه 1368 عراقی ها تصمیم گرفتند حدود 120 نفر از فعاالن و مســــئوال­ن اجرایی اردوگاه عنبر را همراه با عده ای از اســــرای اردوگاه های مختلف به اردوگاه جدید التأسیس -کمپ 17 تکریت- انتقال دهند که من هم جزو این افراد بودم.

در بــــدو ورود به این کمپ طبق معمول و روال همیشــــگی ســــربازا­ن عراقی با تونل وحشت مواجه شدیم، بهطوری که آنها با کابل و باتوم و شاق در صفی طوالنی روبهروی هممیایستاد­ندواسرایمظ­لوموبیدفاع­بایداینمسی­رراازمیانآ­نهاباکتکوش­کنجه و ضربات سنگین و هولناک و وحشت آور طی می کردند که به قول خودشان زهر چشم می گرفتند تا از فریضه های الهی و دینی فاصله بگیرند. اما برخاف تصور آنها، آزادگان بااتحادویک­پارچگیبیشت­رنسبتبهفرا­یضدینیمنسج­مومصممتراز­قبلمیشدند.

این اردوگاه جدید هیچ گونه امکانات اولیه برای زندگی نداشت. همان روز اول بعد از کتک کاری ها در محوطه اردوگاه در هوای گرم و سوزان گرسنه و تشنه ساعت ها اسرا را نگه داشتند و سخنرانی همراه با تهدیدات خیلی سفت و سختی را ایراد کردند. از جمله تهدیدهای خشن آنها این بود که در اردوگاه قبلی خودتان، هرچه گفتیم نماز جماعت، دعا، روزه، عبادت و برنامه های دینی و فرهنگی انجام ندهید زیر بار نرفتید حاال شما را آوردیم اینجا که از شــــما انتقام بگیریم. این اردوگاه آخر زندگی شماست و تا حد مرگ شــــما را مجازات خواهیم کرد، برای همیشه فکر وطن و خانواده را از سرتان دور کنید، با بولدوزر زمین اینجا را می کنیم و همه شما را در گودال زنده به گور خواهیم کرد.

در آن آفتاب سوزناک هر چند از آب خبری نبود اما اگر کسی هم تقاضای آب می کرد با انبوه کابل های عراقی ها مواجه می شد. چند روزی به همین منوال گذشت. با تانکر از خارج اردوگاه آب آوردند که اکثر اسرا بر اثر آب آلوده تانکرها به بیماری های مختلف از جملهاسهالخ­ونیمبتاشدن­د،هماناوایلی­کیازاسرابر­اثرهمینبیم­اریبهشهادت رســــید. هر روز شاهد شکنجه ها و غلتاندن اســــرای مظلوم در گل و الی محوطه اردوگاه بودیم. یکی دو روز هم گودالی کندند و عده ای را در آفتاب ســــوزان با لبی تشــــنه تا سینه در خاک فرو بردند. هر روز صبح، ظهر و عصر در داخل آسایشگاه ها موقع گرفتن آمار با کتک و توهین و دشنام همراه بود و شدیداً عرصه را بر ما تنگ کرده بودند و جز توسل و دعا به خداوند بزرگ و ائمه اطهار(ع) راه دیگری نداشتیم. اردوگاه تکریت 17 از دو بند مجزا تشکیل شده بود که هر بند شــــامل 6 آسایشگاه و درمجموع 12 آسایشگاه داشت که 1200 نفر را در خود جای داده بود. اردوگاه بهمدت یک ماه و نیم بود که در وضعیت اسفباری بسر می برد که باالخره خداوند بزرگ دعای اسرا را اجابت کرد؛ یک روز صبح وقتی وارد محوطه شدیم متوجه حضور سید آزادگان حاج آقا ابوترابی شدیم، حضور او به اردوگاه تکریت 17 نقطه امید و رهایی از کابوس های وحشتناک ما شد. با مدیریت و تیزهوشی و تجربه واالی سید آزادگان، بعد از روزها صحبت با فرمانده عراقی و آزادگان ثمربخــــش بود و به مرور زمان تنش های اردوگاه کمتر و هر روز رو به بهبودی می رفت. حدود یکی، دو ماه بعد آرامش نسبی روحی روانی در وجود آزادگان زجر کشیده احساس می شــــد. در هر اردوگاهی که شورش می شد عراقی ها از عهده اسرا بر نمی آمدند و به بن بست می رسیدند و برای آرام کردن آن اردوگاه به بهانه ای متوسل به وجود سراسر مقدس سید آزادگان حاج آقا ابوترابی می شدند و از آن پس بود که اردوگاه تکریت 17 به اردوگاهیآر­اموتقریباًبیدغدغهتبد­یلشدکههمها­ینهارامدیو­نسیدآزادگا­نهستیم.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran