Iran Newspaper

مالل‌کهنه‌یک‌آبادی

- محسنبوالحس­نی

■ ■ ■ ■

بخشی از ادبیات جغرافیاست. جایی که در آن روایت رخ میدهد. شاید این جغرافیا در رمان و داســتان بیشــتر به چشــم بیاید و خودش را نشــان دهد. یعنی حتماً باید رمان در یک مکان روایت شــود. داســتان باید لوکیشــن داشــته باشد. حتی بیزمان و مکانتریــن رمان و داســتانها هم دارند از یــک اقلیم پیروی میکنند. بنابراین رد جغرافیا را میشود در این آثار بهخوبی دید. اما وقتی پا به شعر میگذاریم این اقلیم گاهی فراموش میشــود. یعنی شــاعرهای بســیاری را میبینیم که شعرهایشــا­ن ردی از هیچ جا درشان نیست. اصالً نمیدانید شاعر کجایی است. شاید به خودتان بگویید چرا باید بعد از خواندن شعر بدانیم شاعرش اهل کجاست؟ اینجاست که پای امضای شاعر به میان میآید. اینجاست که پای رنگ دادن به نوشته به میان میآید. بســیاری از شــاعرها انگار از روی دســت همدیگر کپی کرده باشــند اما وقتی پــای نیما به میان میآیــد نمیتوانید وقتی میگوید: «صبح پیدا شــده از آن طرف کــوه «ازاکو» اما / «وازنا» پیدا نیســت!» رنگــی که ازاکو و وازنا به شــعر داده را نادیده بگیرید. حتی اگر با اینها آشــنا نباشید اما میدانید این جغرافیایی که نیما ساخته منحصــر به خودش اســت. یــا وقتی به برخی شــعرهای فروغ پــا میگذارید یا با ســهراب ســپهری به کاشــان میروید و با او در این شــعرها همسفر میشوید میدانیــد اینهــا امضــا و شناســنامه شاعرشــان اســت. یا اگر «غــزل کوهی» منوچهــر آتشــی را بخوانیــد میبینیــد وقتی میگوید: «پلنگ دره دیزاشــکن» ایــن جغرافیا مخصوص آتشــی اســت یا محمدعلی ســپانلو که مشــهور است به شــاعر تهــران. اینهــا نمونههایی از نســل اول و دوم شــاعران ایران هستند کــه بهخوبــی میداننــد از جغرافیــا در شعرهایشــا­ن چطور اســتفاده کنند. یا مهــدی اخوان ثالث که اقلیم خراســان را بهخوبــی در شــعرهایش میبینیم یا احمد شــاملو کــه شــهریتر از باقی این شاعرهاست. با این مقدمه میخواهم به کتــاب «هفتاد کشــیش یخــی» ورود کنــم. کتــاب شــعری از علــی نجفی که احســان گرایلــی آن را بعــد از مــرگ شــاعرش گــردآوری و در نشــر روزنــه منتشــر کرده اســت. کتابی از شاعری نیشــابوری که دقیقاً میتوان او را شاعر همین اقلیم به حساب آورد. رد مکانها را بهخوبی میتوان در شعرهای او گرفت. ایستگاه راهآهن نیشابور را در شعرهای او دید. از «تنگه مارو» در شعر او عبور کرد. آبادیای را که در شعرهای علی نجفی ساخته میشود، میتوانیم بهخوبی ببینیم. شاید گاهی از عناصر اقلیم بهصورت مشــخص استفاده نشــود اما وقتی او از مردان آبادیشان حرف میزند میتوانید اقلیم نزدیک به شعر را در ذهنتان تجسم کنید. ببینید این شعر را: «مردان آبادی ما / گرگی نشستهاند / بر تپههای برفی / و ماللی کهنه از دود چپقهاشــان باال میرود.» شــما در ذهنتان این سرزمین را چطور تصور میکنید؟ چقدر این اقلیم در ذهن شما آشناست و شما را با خودش به کنار این مردان میبرد. همیــن مردان آبادیای کــه در جایی دیگر تصویری دیگر از آنها میبینیم: «مردان آبــادی مــا / کنــار نیزارها / راه میســپارند / و میگویند شــاید فردا باران ببــارد.» این اقلیم در این شعر را در کنار اقلیم شعر باال قرار بدهید و تصویر جایی که علی نجفی بهدســت داده را تصور کنید. حاال باز با مردان آبادی نجفی شــما را همراه میکنم: «خاطرات برفی / مردها چپقهاشان را روشن میکنند / دود را به ابرها میرسانند / و به خرسی میاندیشند / که هیچگاه ندیدهاند.» اینها تصویرهای منحصربهفرد­ی از یک اقلیم است که علی نجفی در شعرهایش آنها را میسازد. اکثر شعرهایی که در این کتاب از او باقی مانده و بعد از مرگش به ما رسیده یک اقلیم را تکمیل میکنند. او از مدرســه، خانه، روابط خانوادگی، تقابل فرهنگی با روسها ...و تصویر میدهد و اقلیمش را آرام آرام در شــعرهایش میســازد. او در کلیت شــعرهایش شهری را میســازد که در ذهن شــاعر حضور دارد. آبادیای خلق میشــود که «ماللی کهنه» در آن جریــان دارد. آبــادیای را خلــق میکند که برادر ســرباز شــاعر در جنگهای جهانی کشــته شــده اســت. ببینید این شــعر را: «باد که هوهو میکند / از مدرسه که برمیگردم / غروب میشود. / از پله تا کنار اجاق شب میشوم / مادرم ـ گردسوز ـ بر تاقچه میسوزد. / پدرم فانوس است / تاریکی حیاط را جابهجا میکند. / من مشق مینویسم / دهقان فداکار.» از این تصویرها در شعرهای علی نجفی بسیار است. او مکانها را دوست دارد. او میداند سرباز روسی که در شعرهایش میآید بار معنایی عمیقی را وارد شعرش میکند. او حتی وقتی در شعر بلندش «عمویم به عشقآباد رفته بود» به عشــقآباد اشــاره میکند و عمویش را به عشــقآباد میفرســتد دقیقاً میداند که دارد به شعرهایش رنگ میدهد. شعرهایش را از شعر دیگران متمایز میکند. خودش را از دیگر شاعرها جدا میکند و میگوید من شاعری صاحب سبک هســتم. ســبک از کجا بهوجود میآید؟ بخشی از سبک شــخصی استفاده از همین اقلیمهاســ­ت. وقتی احمــد محمود راوی قصههای جنوب اســت او را نویســندها­ی صاحب سبک میدانیم یا علیاشرف درویشیان و نگاهش به قشر کارگر و وضعیتی که این قشر دارد او را صاحب سبک میکند. و در آخر اینکه مهم است شاعری بتواند با تکیه بر همین خصوصیات و خصوصیات دیگری چون نحوه روایتگری، زیست شاعرانه، زبان ...و سبک شخصی خودش را داشته باشد.

معکوس نویسندهوکا­رگردان:پوالدکیمیا­یی تهیهکننده: مسعود کیمیایی بازیگران: بابک حمیدیان، شهرام حقیقتدوست، لیال زارع، علیرضا کمالی، اکبر زنجانپور تاریخ اکران: ۶ آذر ۱398

■ هفتاد کشیش یخی( مجموعه شعر علی نجفی) ■ بهکوشش احسان گرایلی ■ تعداد صفحات:۴۵۱ ■ تاریخ انتشار: ۱398

 ??  ??
 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran