Iran Varzeshi

اهميت «پروين» بودن

- وصال روحانی ‪Vesal Rohani‬

علي پروين كه در 10 روز اخير به سبب عارضه فشار باال و اختاللهاي گوارشي در بيمارستان و خانه تحت مداوا و به استراحت مشغول بوده، آدمي عادي در ورزش ايران نيســت و براي يافتن و توصيف جاي واقعي و ســزاواران­ه او بايد به گسترهاي بسيار بيشتر از فوتبال نگاه انداخت.

واقعيت امر اين اســت كه پروين بعد از پرويز قليچ خاني (كه بيگمان بهترين فوتباليست تاريخ ايران است) شايد نفر دوم فهرست بهترينها باشد و واقعيت ديگر اين اســت كه سلطان بودن گفتارهاي منحصر به فرد وي يك آيين مختص به خود او را به راه انداخت كه آن را پروينيسم مينامند. نميدانيم اين آيين چقدر خوب و خوش نقش و خوش آرا است اما اين را ميدانيم كه طالييترين دوران پرسپوليس در زمان زمامداري مطلقه علي پروين شــكل گرفت. او به سبب حاكميت مطلقه و توام با تندي كالمش به لقب «سلطان» ملقب شد و كافي بود او را در دهههاي 80 و 90 ميــالدي كه نقاط اوج قدرتش بودند، مالقــات ميكرديد تا دريابيد اين لقب چقدر برازنده او بود و درست به همان اندازه بر او خوب مينشست كه عنوان قيصر بر شاهزاده محو نشدني فوتبال آلمان يعني فرانس بكن باوئر مينشست و هنوز هم به رغم عبور بكن باوئر از مرز 67 سال باز هم خوب مينشيند. افسانه اين است كه تصــور كنيم پروين با آيين ويــژه و روشهاي منحصر به فرد مربيگرياش قادر بود و هســت كه تمام ميادين آسيايي را فتح كند و حتي در جهان هم سلطاني كند و اين توفيق را دائما اســتمرار بخشد. او البته پرســپوليس را فاتح جام برندگان جام آســيا 1991 كرد و يك ســال پيش از آن تيم ملي به جاي مانده از گزينشهاي غيرمعمول و متهورانه پرويز دهداري را بهعنوان قهرماني بازيهاي آســيايي 1990 در پكن هم رسانده بود.

با اين حال وقتي خط بازي او و شــاگردانش شناسايي شد پرسپوليس در جام قهرماني باشــگاهها­ي آســيا كم آورد و تيم ملي «قهرماني پكن» در جام ملتهاي آسيا 1992 هيروشيما و سپس مرحله انتخابي جام جهاني 1994 در قطر كم آورد و ناكام ماند. افســانه پروين منهدم نشــد و حتي مخدوش هم نشــد اما وي آنقدر پيــروزي آفريده بود كه كمترين و كوچكتريــن ناكاميها نيز او را بيش از حد آزار ميدادند و هوادارانش را به شگفتي وا ميداشت.

پروين پس از پنج ســال دوري از فوتبال كه محصول و پيامد ناكاميهاي فوق بود توسط امير عابديني مديرعامل وقت پرسپوليس به صحنه بازگردانده شد و سه قهرماني تازه در ليگ براي ســرخها به ارمغان آورد اما از يك ســو ديگر تيم ملي را بــه او ندادند و از جانب ديگر نقش و نگار بازيهــاي او و نمايش تيمهايش چنان كمرنگ شــد كه خــود او رضايت داد از مربيگري آلمانيهايي مثل رانير ســوبل و اشــميت در پرسپوليس بهره گيرد و خودش فقط مدير فني يا عضو هيات مديره و حتي مديرعامل باشد كه مقطعي هم بود.

قدرت ســلطان را آنجا بجوييد كه علي ميرزايي مدير عامل اواســط دهه 80 پرســپوليس حكم بركناري وي را صادر و احمدرضا عابدزاده را جانشين او كرد ولي ســلطان با يك سوت كشيدن ساده و به سرعت شــمارش عدد 3 شاگردانش را به محــل تمرين خود فراخواند و هيچ كس به زميني نرفت كه عابدزاده در آن منتظر آمدن بازيكنان بود و ميرزايي حاشــيه نشين و دروازهبان نامدار سرخها از آن سمت كنار گذاشته شد و پروين ماند.

بيســت ســال پيش از آنكه پروين با حركتي كودتاوار عليه منصور امير آصفي ســرمربيگر­ي خود را در پرسپوليس پايه گذاشته بود، حركت او ضد اصول ورزشي توصيــف و نكوهش شــد ولي وقتي حكم داد كه افــرادي دور از ورزش مديرعامل نشوند و او را بركنار نكنند، خيليها بر كار او مهر تاييد زدند.

پرويــن در 10 ســال اخير فقط فوتبال را تماشــا كرده اما هنــوز «پروين» و همچنان سلطان است.

كيفياتي از اين دســت و لقبهايي از اين قبيل بيهوده به افراد تعلق نميگيرد و با اينكه ميتوان برخي ايرادهاي اساســي ديگر را بر عملكردهاي پروين قايل شد اما «سلطان» است و دهها مرام ويژه او. مگر ميتوان پله را در فوتبال برزيل كوچك و نــاكار كرد و مارادونا را به رغم تمام لغزشهايــش در فوتبال آرژانتين يك ارباب ندانست.

پروين «پروين» است و دســت نيافتني و در 71 سالگياش بايد آرزو كرد كه مــردان قدرتمند ديگري مثل او ظهور كنند تا فوتبــال ما و تيمهاي بزرگ آن در مسير موفقيت قرار گيرند. آرزويي كه البته چون سايرين «پروين» نيستند و منزلت سلطاني ندارند، متاسفانه تحقق نمييابد.

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran