ماندگاري در عصر فراموشي
افسون ماندگاري هیچ گاه بشر را رها نکرده. در تمامــي ادوار و قرنهایي که از حضور انســان امروزي بر روي زمین ميگذرد، فراموشي و مدفون شدن در زباله دان تاریخ، یکي از بزرگترین ترسها بوده و هست. انگیزه بســیاري از دیوارنوشتهها و نقوش حکاکي شــده روي ســطوح سنگي در دل زمین هم براي همین ماندگاري بوده. اینکه بیش از عمر حیاتت باقي بماني و اثري از خودت بجاي بگذاري که در نبودت هم ادامه داشته باشد.
بــودن در عین نبــودن. مانــدگاري در عین فناپذیري و زنده ماندن در عین بي جاني ســوداي متناقــض و عجیب و غریبي اســت. ســودایي که هزاران انسان را در طول تاریخ به اعمالي خواسته و ناخواسته وادار کرده. اعمال بسیاري ناخودآگاه رخ داده که به ماندگاري انجامیده و بسیاري دیگر هم به عمد و با نیت قبلي. کشور گشایي ها، کشتارهاي وســیع و بي رحمانه، خلق آثار شگفت انگیز هنري و کارهایــي خارج از توان عرفي بشــر. هزاران کار مثبت و منفي دیگر ميشــود ردیف کرد که تعداد محدودي از میلیاردها بشــر فنا پذیر را تا حدودي ماندگار و یادشان را حتي ابدي کرده است.
در تاریخ ایران هم از این افراد کم نداشتهایم. پادشــاهان، دانشمندان و اســطورههاي بسیاري بودهاند که با تمســک به عوامل مختلفي جاودانه شــدهاند. با این حال ماننــد نمونههاي خارجي، اکثریت قریب به اتفاقشان مربوط به قرون گذشته بودهانــد. دورههایي کــه راه انتقــال اطالعات و ماندگاري افراد، در نقلهاي زبان به زبان و نســل به نســل بوده و تا حدودي هم کتــب تاریخي و حروف نقش بسته بر صفحات کتاب.
امروز امــا بیش از هرچیز دوران فراموشــي اســت. دوراني که افراد بسیار زودتر از چیزي که فکرش را بکننــد فراموش ميشــوند و در یادها مدفون. همین هم ميشــود که دیگر بسیار کمتر ميبینیم که کســي مدت قابــل توجهي در یادها ماندگار شود و در ذهن مردم جایگاه عمیقي پیدا کند.
امروز همه چیز سطحي شده و اگر هم نامت همه جا بر ســر زبانها بیفتد، به سطوح زیرین و عمیقتر ذهن و فرهنگ مردم راهي پیدا نميکني. حجم عجیــب و غریب اطالعــات از یک طرف و تغییر بســیار و عظیم معیارها و ارزشها از طرف دیگر، سبب تشدید دوران فراموشي و پاک شدن اسامي و افراد از یاد مردم شده است.
امروز اما ســالمرگ کسي اســت که از تمام ایــن موانع عبور کرده. نــه ارادهاي در کار بوده و نــه عمدي. با این حال حاال که درســت نیم قرن از مرگش ميگذرد، تغییــر چنداني در حضورش در یاد و فکر مردم نميبیني. تختي شــاید اندک تالشــي براي محبوبیتش کرده باشد اما هیچگاه فکرش را نميکرد که نامش پنجاه ســال پس از مرگ هم اینقدر زنده و پویا باشــد؛ نماد باشــد و معیار و حتي جزیي از فرهنگ مردمي که بیش از هرچیز در جامعهشان خال فرهنگي دارند!
تختي خودش بود. جدي اربابي بود نشســته بر تخت و متمول اما خودش زماني که خودش را شناخت، در فقر و تنگدستي روزگار ميگذراند. با این حال خودش را باال کشــید و مسیر زندگي به گود زورخانهاش کشــاند. جایي پایینتر از سطح زمین که او را به باالترین جایگاه یک ورزشــکار و قهرمان در تاریخ ایران رســاند. جایگاه ماندگاري در بطــن ذهن و فرهنگ مــردم؛ و چه جایگاهي باالتر از این؟