Iran Varzeshi

روایتی از یک اتفاق تلخ پنهانکاری

- مهدیه دریابیگي ‪Mahdiyeh Daryabeigi‬

مرحله یک شانزدهم تمام شده بود، زهرا نعمتی با تیر طال توانســت حریف قزاقستانیا­ش را شکست دهد. همه خوشحال بودند، تمام دوســتانش در کاروان تیروکمان جمع شده بودند و او را تشــویق میکردند. زهرا خیلــی بهتر از همتیمیهایش نتیجه گرفته بود اما یکباره اطالعات اشــتباه او را حذف کرد. بازی او در مرحله یک شــانزدهم نزدیک ساعت دوازده و نیم به وقت محلی تمام شــد، مســووالن تیم به زهرا گفتند: «برو ناهار بخور و اســتراحت کن تا برای مرحله یک هشــتم آماده شوی.» مریم دباغ، نایب رییس فدراسیون و نجاری سرپرست تیم هم پشــت ویلچر نعمتی را گرفتنــد و به محلی بردند که او ناهــارش را بخــورد، زهرا در حال خــوردن غذا و همچنین اظهارنظر درباره بازی خواهران منصوریان بود که میالد وزیری (یکی از همتیمیهایش) به سالن غذاخوری آمد و گفت: «اینجا چکار میکنی، حریفات روی خط در حال مسابقه است.» زهرا شوکه شــده بود. مریم دباغ گفت: «نمیخواهد ناراحت باشی. حتما دارند تمرین میکنند.» اما وزیری سراســیمه نعمتی را برد. چند لحظه بعد خودم را به محل برگزاری مسابقه رساندم. گریههای زهرا خودش گویــای همه چیز بود. نعمتی به دلیل اینکه سر موقع پشت خط مسابقه قرار نگرفته بود از مسابقات حذف شــد و حریف اندونزیایی او بدون کمترین زحمت برنده این رقابت بود. غیبت زهرا حکم انصرافش را داشت. اشرفی در حال دلداری نعمتی بود اما او اشــک میریخت و حالش خوب نبود. همه شــوکه شــده بودند. مریم دباغ به این طرف و آن طرف میرفت که سراغش رفتم. این سوال را از دباغ پرسیدم: «چه کســی مقصر چنین فاجعهای اســت؟»، دباغ پاسخ داد: «این مســائل پیش میآید. هیچ کس مقصر نیست.» اما دباغ همچنان مضطرب بود. بعد از چند دقیقه شعبانی بهار، رییس فدراسیون تیر و کمان با حالت غضب آلود به همراه مریم دباغ به سمت من آمد. شعبانیبهار از این گالیه داشت که چرا خبر منتشر شده: «روحیه نعمتی به هم میریزد. باید خبر را حذف کنید.»

توقعی که اصال حرفهای نبود و بعد هم شعبانیبهار مدعی شــد که مقصر اول و آخر خود نعمتی است. کمی آن طرفتر اما زهرا در حالی که حیرتزده بود، روی ویلچرش ســاکت بود و هیچ حرفی نمیزد. شعبانی هم اجازه نمیداد سمت او بروم. سایر خبرنگاران هم خودشان را به ورزشگاه رساندند و خواستند که شــعبانی بهار پاسخگو باشد اما شعبانی بهار حرفهایش را تکرار میکرد: «چه منفعتی از این کار میبرید. بگویید شعبانی پاسخگو نبود. خود نعمتی پاسخ شما را میدهد.»

در ایــن هنگام خبرنگاران، ســرمربی کرهای زهرا را دوره کرده و از او خواســتند پاسخگو باشــد. او هم در پاسخ گفت: «نعمتی سرویس بهداشــتی رفته بود و سی ثانیه دیر رسید.» شاید اگر خودم در سالن غذاخوری حضور نداشتم باورم میشد که دلیل دیر رســیدن زهرا این باشد. در این مدت اما شعبانی بهار و دیگر مسووالن ســعی کردند نعمتی را توجیه کنند که خودت تمــام تقصیرها را در جمع خبرنــگارا­ن بر عهده بگیر. ســرانجام نعمتی از اتاق فکری که برایــش برگزار کرده بودند بیرون آمــد و در جمع خبرنگاران گفت: «خودم مقصر بودم.» مشخص بود که مسووالن تیروکمان حرفشان را به زهرا تحمیل کرده بودند. کمی جلوتر رفتم و پرسیدم چرا تقصیر دیگران را به عهده گرفتی؟ اما زهرا اشکهایش را پاک کرد و فقط گفت: «خیلی حیف شــد. من حریف قدری را پشت سرگذاشتم.» در این حین شــعبانیبه­ار ویلچر نعمتی را گرفت و گفت: «دیگر خستهاش نکنید. فردا بازی دارد.»

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran