Jeem

«قاصدک باروون»

-

صحنه پردازي/ یکی دیروز میگفت تعطیلات که تمام میش �ود و دید و بازدیدها ته میکشد، همش با نگرانی میروم سراغ تنگ ماهی. انگار هر لحظه منتظرم یکی از این ماهیهای گلی آمده باشد روی آب. یک وری. بی نفس. حال و هوای عید این ماهیها را س �رپا نگه میدارد. بس �اطِ این حال و هوا ک �ه از خانههای ما ورچیده ش �ود، ماهیها هم انگار بو میبرند. دیگر ب �رای رقصیدن توی تنگهای تنگ، انگیزه ندارند. حالا از دیروز من هی میآیم سراغ ماهیها. میترسم حرف فلانی درست از آب دربیاید. برای همین هم از امروز یک جورهایی صحنهپردازی میکنم. جوری که ماهیها بو نبرند دید و بازدیدها تمام شده و روند معمول زندگی دوباره از سر گرفته شده. ماهیها به ما اعتماد میکنند. به لباسهای نومان. به لبخندهایما­ن. به رفت و آمدمان. به نور چراغ لوستری که مهمان به مهمان روشن میش �ود. به س �بزه هایی که هنوز زرد نش �ده اند. به رومیزیهای ترمه و صدای قرچ قاشق در تماس با دانههای آجیل. من دارم صحنهپردازی میکنم. به خاطر ماهیها برای من آرزوی موفقیت کنید.

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran