Jeem

درمان یک احساس!

-

گلاب ب �ه رويتان چند روزی اس �ت كه يك حسی پيدا كردهايم، البته خيلی وقت ب �ود كه هيچ حس و حالی نداش �تيم اما چن �د روز پيشها كه يکهو از خواب ناز بيدار ش �ديم به غير از گز گز پای چپ، احساس كرديم يك احساس ديگری هم داريم. توی دلمان يك جورايی بود، هی اين جوری و هی آن جوری میش �ديم، ش �ب ها ه �م از اين ش �انه به آن ش �انه میش �ديم، خواب و ايض �ا خوراک هم نداش �تيم، اين بود كه رفتيم پيش پزشك خانواده و س �فره دل پر احس �ا سمان را پهن كرديم. دكتر گفت: چه احساسی داری؟ گفت �م: دلم ه �ی اين ج �وری و هی آن جوری میشود. پرس �يد: به آم �دن فصل بين زمس �تان و تابستان كه حساسيت نداری؟ گفتم: از رفتنش هم نداشتم! س �پس يك عکس تمام رنگ �ی از فکرم گرفت و گفت: متاس �فانه بیخودی مبتلا به «احس �اس تکلي �ف » ش �ده ای، كه با اندكی زير ميزی میتوانم ببُرمش، آن هم با بیحسی موضعی، حاضری؟! همان جا روی ميز با يکی دو كيلو گوجه فرنگ �ی گلخان �ه ای از خجال �ت دكتر درآم �دم و گفتم: دكتر جان! اگر كوچك اس �ت بزرگترش كن، اگر رقيق اس �ت غليظترش كن. اين احس �اس تکليف ما را، ب �اور ك �ن اگر ما ب �ه عرصه خدمت نرس �يم اين احس �اس تکليف ما را از پا در میآورد، رياست دانشکده روستا هم پيشكش شما! پرسيد: تو كه تا ديروز هيچ حس و حالی نداش �تی، چه شد كه با ش �روع ثبتنام نامزدهای انتخابات ش �وراهای ش �هر و روستا به حس و حال آمدی؟ گفتم: باور كن ما هميشه احساس تکليف داش� تهايم، حتی از آن موقع كه تکاليف مدرسهمان تا آخر ش �ب باقی میماند و به صبح فردا میكشيد! ليکن از شانس ما حالا عود كرده است ديگر!!

 ??  ??

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran