پرسپوليـسو تالش بـراي بلندشـدن!
اتفاقاتي كه در فوتبال ما رخ داده اســت، وزن كمي دارد ولي تعدادشان پرشمار است! نتيجه اينكــه در برخورد بــا يك تيم «خرپول» هر دو بزرگ ما قافيه را ميبازند و بدجوري هم ميبازند! به ويژه پرســپوليس كه حرفي و بهانهاي و عذري ندارد، تنها كاري كه براي سرخهاي پايتختنشين مانده است اينكه:
...بهتالفياقدامكند!بهجبرانكوشش نمايــد! دوباره همان تيمي باشــد كه بود! دوباره فوتبالي را پياده كند كه در 5-6 سال اخير از اين تيم سراغ داشتيم! پرسپوليس بايد اعتبــار خويش را دوبــاره احيا كند! پرسپوليس بايد جور بقيه بازندگان فوتبال مارا-كهبدهمباختهاندوبازندگيراصاحب تعريف كردهاند- از زير آوار شكست خارج كند! پرسپوليس، برعكس نظر خيليها كه با يك غوره سرديشان شده است از اسباب بزرگي همه را دارد، فقط بايد همت كند!
بهانهها و عذرها كاريبايدكرد!درراستايجبرانخرابكاري در ليگ آسيا، بايد كه دست به اقدامي زند كه عملگرايانه باشد! منفعل نبايد بود! بايد و بايد و بايد، از بيعملي دوري جست! بلي، باختيم!بلي،بدهمباختيم،وليازبدباختن
هم بدترش را داريم! ســكوت، ســكون، تســليم، مرعوب و مغلوب! و اين همه يك فهمبيشترنميطلبد:...سپرانداختن!سالح انداختن! دســتها را باال بردن! و چرا؟ در جوابيكباخت،بايددرهمهاينزمينهها، تن داد به شكستهاي هائلتر و كاملتر و تن دادن به باختهاي الحقتر و ناحقتر؟ هرباخت،بهانهاي وبايدباشد-براي فلك را سقف برداشتن! هر شكست، مگر نه بهانهايهستوبايدباشدبرايپيروزيهاي بعدي؟ پس كو؟ كجاست اين روح بزرگ؟ كجاســت اين اراده مغلوب شــدني ولي نشكستني؟ اين نفر رفت، خب برود، فالني كه هســت! فالني هم ميرود، به سالمت، بهماني كه هست! چه غم دارد آنكه چون نوح باشدش كشتيبان؟
ويژگي بزرگ بودن بازي كردن در تيمهاي بزرگ و در تيمهاي خاص، كاري است كه كار همه نيست! بازي كــردن در تيمهاي بــزرگ و در تيمهاي خاص،مثلاســتقاللو نهاين تراكتــور كه به هر بادي مثل بيد ميلرزدپرسپوليسوسپاهانوفوالد آنهم تيمي كه قهرمان ليگ برتر ميشد و سال پيش جامحذفي را فاتحانه مال خود نمودو تيمهاي ديگري كــه از جمله صاحبان