KHABAR VARZESHI

اميري كه اميرنيست!

-

امير را ميبينيم كــه به هر كار الزمي دست ميزند و به هر امر الزمي توســل مييابــد! تدابير عملي امير دلشادكننده است و نويدبخش، ولي همه كارها كاري از پيش نميبرد! چيدمان اوليه ثقيل است و سنگين مينمايد! دخالت امير از هميشه مداخلهآميز­تر است ولي بينتيجه! تعويضها هم پرتعدادند و هم پروســعت، ولي به تعويق نميانجامد! كارهاي انجامشــدن­ي بهموقع هم انجام ميشــود ولي نه تغييري در كار است و نه تفاوتي به بار ميآورد!

سپاهان محمد كريمي هم دارد و بقيــه را نيز ولي خبــري از اصل خبر نيست! پاس دادن حربه اصلي سپاهان شده است! در لحظه گل محمد كريمي، 6 پاس گل و ۷ پاس گل داده ميشــود! جانمايهسپا­هانباجانما­يهپرسپوليس تفاوت دارد!

در بــازي اميــر، امير هميشــگي را نميبينيم! باختن دليل دارد و علت هم!

قرار نبود ببازيم از آنجا شروع ميكنيم كه همه چيزش جور ديگري اســت! از آنجا شروع ميكنيم كه جوانان ايران با جوانان عراق ماجرايي دارد كه براي خودش يگانه است و هيچ شباهتي به پيكارهاي قبلي ندارد!

صمدمرفاويه­مباتمامبرن­ديوباتمام تيغ و برشي كه دارد، باز هم ميبازد! باز هم بازنده ميشود! باز هم يكسري كمبودها را ميپذيرد! مغلوب كهنه معلومات! بازنده به امتيازات كم و بيش هميشگي!

بچههــا باختهاند! بچهها را ما به باخت دادهايم! بچهها را ما نتوانستهاي­م جمع كنيم! هنر تيمداري! عرضه تيمداري! قرارمان اين نبود كه شد! قراردادمان غلبه بر حريف در اصل ناحريف بود!

نشسته بر سفره لياقت همه را ميبيني! همه كســاني كه با ملوان بزرگ شدند و بزرگي را از ملوان وام گرفتند! كسانيكهگوي­ينشستنبرسف­رهلياقتشان هنوز تمامي نــدارد! ملــوان در نيمه دوم حضورشهمحضو­ريدرجهاولد­ارد!ملوان

بايد دلباختگي خود را به گونه «اداي دين» و به شكلي با بهجا آوردن يك كهنهبدهي و سختريشــگي بپردازد، ولــي آيا اين نوع بدهيها قابل پرداخت هستند؟

بدهي ملوان- اصل و فــرع با هم- آيا پرداختني نيز هست؟ بازي كه پيش ميرود و برخوردها كه نه برخورنده بلكه تفكرآميز ميشود، تازه بايد كوششي از جنس فهم به كار گرفت: ملوان چه فرقــي دارد با بقيه؟

ملوان چه متمايز است از همه بقيه؟ اصل و اصالت اصيل و لياقت اصيل كه باشــي تبديل ميشوي به مظهر اصالت! اضالت كه داشته باشي، آنگاه است كه نام ديگري پيدا ميكني! جاگيري در دل مردم، خانه ساختن در قلب مردم!

اينكه هستي يا كه نيستي، تأثيري در كل ماجرا ندارد! حتي بودن در اين شــهر يا آن شهر، در اين ديار يا آن ديار، در همه جا و هرجا بهانهاي به دستت ميدهد تا در دايره اصل بودن يا اصل نبود قدم برداري! فرصتي براي دل شاد بودن يا دلشاد نبودن! فرصتي براي خلوتكردنبا­قلبتوباگوه­روجودت! با جواهر هنرت! و آري گوهر و جوهر نقش بسته در خود خودت!

Newspapers in Persian

Newspapers from Iran